سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 30 فروردين 1404
    21 شوال 1446
    • فتح اندلس به دست مسلمانان، 92 هـ ق
    Saturday 19 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

      شنبه ۳۰ فروردين

      غروبی که رسیدم.....

      شعری از

      علی غلامی

      از دفتر غرور پاییز نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۷ تير ۱۳۹۴ ۱۶:۰۶ شماره ثبت ۳۸۹۰۷
        بازدید : ۹۰۴   |    نظرات : ۹۲

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      در ساحل ها.....
      ﺑﺎ ﻗﺎﯾﻖ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ
      ﻣﯽ ﺁﻣﺪﻡ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﭘﺎﯾﯿﺰﻫﺎ
      ﺩﻝ ﺍﺳﯿﺮ ﺷﻌﺮﻫﺎ
      ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺵ ﻗﺎﻓﯿﻪ ﻫﺎﯾﯽ.....
      ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ..... 
      .
      ﻣﺤﻮ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﻏﺮﻭﺏ
      ﺁﺳﻤﺎﻥ.....
      ﺩﺭ ﻣﺠﺎﻝ ﺗﻨﮓ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ
      ﻟﺐ ﭘﺮﯾﺪﻩ..... 
      ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻧﻪ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﻮﺩ.
      .
      ﻧﻮﺭ ﺻﺮﻑ ﻣﺤﻮ
      ﺯﻣﺎﻥ.....
      ﺫﺭﻩ ﺑﻪ ﺫﺭﻩ ﺩﺭ.....
      ﻟﺨﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺷﻚ
      ﺍﺳﯿﺮ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎ ﺑﻮﺩ..... 
      .
      ﺍﺯ ﺑﺎﻡ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﻮﺭ..... 
      ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ
      ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ..... 
      ﺩﺭ ﺧﻠﻖ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺷﺐ.
      .
      ﺩﺭ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﭼﺸﻢ
      ﻫﺮ ﻧﮕﺎﻩ..... 
      ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ
      ﺩﺭ ﺗﻤﻨﺎﯾﯽ ﭼﻮ  ﺁﺭﺯﻭﯼ 
      ﻧﻮﺭ ﭼﺮﺍﻍ ﺑﻮﺩ..... 
      .
      ﺩﺭ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻛﻮﺭﯼ ﻫﺎ
      ﺑﻬﺎﻧﻪ..... 
      ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻏﺮﻭﺏ ﺑﻮﺩ
      و ﻫﺒﻮﻁ ﺯﺍﺩﻩ ﻣﯽ ﺷﺪ
      ﺍﺯ ﻧﻄﻔﻪ ﺩﺭﺩ..... 
      .
      در غروب بی باور شهر
      در سایه ای از..... 
      نمناکی های باران
      ﻣﯽ ﺑﻮﯾﯿﺪﻡ
      ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺯﺩﻩ را..... 
      ﻣﺤﻮ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺑﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ
      ﺷﺒﻨﻢ ﻫﺎﯼ ﺑﻨﻔﺶ..... 
      ﻟﻨﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ
      ﺩﺭ ﺳﺎﺣﻞ هر ﻏﺮﻭﺏ.....
      پ .ن
      غروب تو.....
      انگاره رویش من است
      فی البداهه گویمش.....
      که یکی از هزارمین جمله من است.
      -----------------------
      زندگی هر روز.....
      تکرار چیزی است.....
      که هیچ تکراری در آن نیست!
      ....
      هر کجا می روند شادی و غم ها.....
      تکلف نکن ...بگذار بی تردید تر از همیشه بروند
      مساله حل نشده در دفتر ما.....
      درد زندگی است.....
      دردهایی که داغ زندگی است.....
      داغ هایی که درد زندگی است.....
      بنشین و آرام باش!
      ---------
      چشم هایت را ببند
      برای یک لحظه.....
      در باز کردن چشم.....
      اولین چیزی که می بینی خداست.....
      آری همان که ......
      خداست........
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      امارفا - آمارگیر رایگان سایت
      2
      در حال بارگذاری