سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 5 بهمن 1403
  • انتخابات اولين دورة رياست جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ ش
25 رجب 1446
  • شهادت حضرت امام موسي كاظم عليه السلام، 183 هـ ق
Friday 24 Jan 2025

    حمایت از شعرناب

    شعرناب

    با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

    وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که می‌توان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمی‌ها را تکرار کرد. برتراند راسل

    جمعه ۵ بهمن

    غروبی که رسیدم.....

    شعری از

    علی غلامی

    از دفتر غرور پاییز نوع شعر سپید

    ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۷ تير ۱۳۹۴ ۱۶:۰۶ شماره ثبت ۳۸۹۰۷
      بازدید : ۸۸۹   |    نظرات : ۹۲

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه

    در ساحل ها.....
    ﺑﺎ ﻗﺎﯾﻖ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ
    ﻣﯽ ﺁﻣﺪﻡ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﭘﺎﯾﯿﺰﻫﺎ
    ﺩﻝ ﺍﺳﯿﺮ ﺷﻌﺮﻫﺎ
    ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺵ ﻗﺎﻓﯿﻪ ﻫﺎﯾﯽ.....
    ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ..... 
    .
    ﻣﺤﻮ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﻏﺮﻭﺏ
    ﺁﺳﻤﺎﻥ.....
    ﺩﺭ ﻣﺠﺎﻝ ﺗﻨﮓ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ
    ﻟﺐ ﭘﺮﯾﺪﻩ..... 
    ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻧﻪ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﻮﺩ.
    .
    ﻧﻮﺭ ﺻﺮﻑ ﻣﺤﻮ
    ﺯﻣﺎﻥ.....
    ﺫﺭﻩ ﺑﻪ ﺫﺭﻩ ﺩﺭ.....
    ﻟﺨﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺷﻚ
    ﺍﺳﯿﺮ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎ ﺑﻮﺩ..... 
    .
    ﺍﺯ ﺑﺎﻡ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﻮﺭ..... 
    ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ
    ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ..... 
    ﺩﺭ ﺧﻠﻖ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺷﺐ.
    .
    ﺩﺭ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﭼﺸﻢ
    ﻫﺮ ﻧﮕﺎﻩ..... 
    ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ
    ﺩﺭ ﺗﻤﻨﺎﯾﯽ ﭼﻮ  ﺁﺭﺯﻭﯼ 
    ﻧﻮﺭ ﭼﺮﺍﻍ ﺑﻮﺩ..... 
    .
    ﺩﺭ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻛﻮﺭﯼ ﻫﺎ
    ﺑﻬﺎﻧﻪ..... 
    ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻏﺮﻭﺏ ﺑﻮﺩ
    و ﻫﺒﻮﻁ ﺯﺍﺩﻩ ﻣﯽ ﺷﺪ
    ﺍﺯ ﻧﻄﻔﻪ ﺩﺭﺩ..... 
    .
    در غروب بی باور شهر
    در سایه ای از..... 
    نمناکی های باران
    ﻣﯽ ﺑﻮﯾﯿﺪﻡ
    ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺯﺩﻩ را..... 
    ﻣﺤﻮ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺑﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ
    ﺷﺒﻨﻢ ﻫﺎﯼ ﺑﻨﻔﺶ..... 
    ﻟﻨﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ
    ﺩﺭ ﺳﺎﺣﻞ هر ﻏﺮﻭﺏ.....
    پ .ن
    غروب تو.....
    انگاره رویش من است
    فی البداهه گویمش.....
    که یکی از هزارمین جمله من است.
    -----------------------
    زندگی هر روز.....
    تکرار چیزی است.....
    که هیچ تکراری در آن نیست!
    ....
    هر کجا می روند شادی و غم ها.....
    تکلف نکن ...بگذار بی تردید تر از همیشه بروند
    مساله حل نشده در دفتر ما.....
    درد زندگی است.....
    دردهایی که داغ زندگی است.....
    داغ هایی که درد زندگی است.....
    بنشین و آرام باش!
    ---------
    چشم هایت را ببند
    برای یک لحظه.....
    در باز کردن چشم.....
    اولین چیزی که می بینی خداست.....
    آری همان که ......
    خداست........
    ۱
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    2