دوشنبه ۲۸ آبان
یک امشب... شعری از جواد صارمی
از دفتر سراب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۵ تير ۱۳۹۴ ۱۰:۱۳ شماره ثبت ۳۸۸۴۴
بازدید : ۸۹۵ | نظرات : ۱۰
|
آخرین اشعار ناب جواد صارمی
|
بنوش از باده و مستی به سر کن
شبی را در کنار من سحر کن
من امشب ساقی ام آسوده سرباش
غم و اندوه را از سر به در کن
پیاپی باده بر پیمانه انداز
فقط بر حال من، هر دم نظرکن
یک امشب سهم من باش و یک امشب
دگر عشاق را، هم،دست به سرکن
خدایا مستی از حد بیش گشته
ببخش این حال و ازما هم گذر کن
شدی مهمان من یک امشبی را
خدایا امشب مان بی سحرکن
بزن پیکی به یاد هجر دیروز
دوباره لب به این پیمانه، تر کن
ببین از هجر تو بر دل چه آمد
کمی هم بر دل زارم نظرکن
که خشکیده ز هجران، همچو خاشاک
دلم را در کنارت شعله ور کن
بگیر از من غم و این غصه و درد
لباس شور و شادی را به بر کن
ز شب پاسی به رفت و باده باقی
ز دوری از من و این دل، حذرکن
ز مستی رفت از دست وقت و دیگر
سحر را بار دیگر باخبر کن
چو بر در زد دوباره صبح دیگر
دوباره از برم عزم سفرکن
چه زود است و تو گویی دیر گشته
مرا با رفتنت، دیوانه تر کن
کنون وقت جدایی سر رسیده
بیا برگرد و بر من یک نظرکن
که حلق آویز بغضم وقت رفتن
به چشمی بغض من را بی اثرکن
سفر باشد سلامت یار شیرین
فقط غم را برایم باخبر کن
که غم جای تو پر دارد به هجران
تو فارغ از من و این غم، سفر کن
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.