سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت سعدي
12 شوال 1445
    Saturday 20 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      شنبه ۱ ارديبهشت

      عاقبت،گِل شد آب

      شعری از

      علی میرزایی( هیچکاک)

      از دفتر کلاغ نوع شعر نیمائی

      ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۱ تير ۱۳۹۴ ۱۵:۳۴ شماره ثبت ۳۸۷۲۰
        بازدید : ۳۷۹   |    نظرات : ۱۰

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر علی میرزایی( هیچکاک)
      آخرین اشعار ناب علی میرزایی( هیچکاک)

      تشنگی غالب شد،بر روان مردی
      رفت،تا اینکه بنوشد آبی
      شیر را باز نمود،با لبی خشکیده،سینه ای جوشیده
      قطره ای آب نیامد از شیر(شیر روبَه شده بود)
      خشم جوشیداز اعماق تَهَش 
      وَ کبابید جگرش
      ناگهان فحش کشید بر همه ی اجدادش
      بر پدرجد و ولی و پدر و استادش
      شیشه لرزید و فروریخت از آن فریادش
      بچه اش،همچو ملخ ورپرید از جایش
      همسرش گفت:عزیزم ،چه شده،فحش نده،داد نزن
      قلبم افتاد درون پاچه،شده ام دستپاچه
      اگر آبی نبُوَد،اندر شیر....آخر ای دوست به اجدادت چه؟
      نگهی کرد به چشمان زنش،مرد ضعیف
      و بفرمود:که خاطر دارم،سالیانی بس دور
      پدر خوشحالم
      مینشست در حمام
      آب را میکرد باز....لیف میزد با ناز
      غافل از آن همه آب،که هدر میشد و میرفت به فنا اندر چاه
      گهگهی میزد زیرآواز
      سرخوش و مست ز شعرِشعرای شیراز
      من زنی را دیدم
      آب را ول میکرد،پای یک بوته نهال
      غسل میداد ژیان خود را،مرد بی وجدانی
      خوب خاطر دارم،نام او بود کمال
      مادرم،آدینه، کوچه ها را میشست 
      و به اختر میگفت:ای دختر
      خوانده ام در جایی
      گر بشویی و بروبی تو چهل آدینه...با دلی بی کینه
      خانه و کوچه و هر برزن را
      عاقبت میبینی
      آقارا.....آن شهِ والا را
      و چه اشکی میریخت....
      اگر آن روز آنها
      گوش جان میدادند به ندای وجدان
      یا کمی میخواندند شعرِ آن شاعر اهل کاشان
      که سرودش با عشق:آب را گل نکنید ای یاران
      نسل دلسوخته ما اکنون
      جان نمیداد و نمیشد بیتاب
      تو کجایی سهراب
      عاقبت،گِل شد آب
      (چه کسی بود صدا زد سهراب؟!)
      ۶
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      بهاره ترابی (بهارنارنج)
      دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ ۲۲:۳۱
      قلمت بسیااااار ارزش خوندن رو داره خندانک

      آب را گل نکنیم
      و شلنگ آن را
      ول نکنیم!
      آب هست اما کم!
      کمی اش را من و تو دیگر
      نزدیک به کامل نکنیم خندانک

      اینم یه تقدیمیه کوچیک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0