دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر عبدالله مجرد (عبادی)
آخرین اشعار ناب عبدالله مجرد (عبادی)
|
درد دارم جـرأت گـفتــــار نیســت
زخمـم از یار اسـت از اغیـار نیست
پیش دکتــر رفتـم و گفتــا به مـن
چاره ی دردت به جز سیـگار نیست
شهــر عشقـم بی در و پیکـر شده
چونکه در این شهر فرماندار نیست
گـرچـه دارم شیـخ عـالی رتبـه ای
مشــکلم از سبحــه و زنار نیـست
از سکــوتم دل شـده آتشفشـــان
در کنـارم محــرم اســَـرار نیست
رفتــه ام در نزد قاضی القضـــات
گفت اکنـون فرصـت دیـدار نیست
آنچـه در دامــان خــود پرورده ام
اژدهـا باشـد و گــوید مـار نیست
هـر کسی از ره رســد سنگـم زند
چونکـه کـوته تر ز این دیوار نیست
این زمــان معیــار شخصیـت شـده
حرفهــای بی سنـد ، کـردار نیست
قیمـــت کـالا رسیـــده آسمــــان
لیـک در دستــان من دینــار نیسـت
از کُت عــالیجنـــاب سـرخپـــوش
سکـه ها ریـزد برایـش عــار نیست
متهـم گشته "عبــادی" زین غـــزل
این شکایتنـامه است، اقــرار نیست
عبادی اَهِلی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.