پنجشنبه ۱ آذر
|
دفاتر شعر عبدالله مجرد (عبادی)
آخرین اشعار ناب عبدالله مجرد (عبادی)
|
" آمدی جانم به قربانت " کنم ، خوب آمدی
چونکه دانستی ندارم صبر ایوب ، آمدی
خوب فهمیدی تو درد شهریار شهر ما
قبل از آنی که شوم درگیر آشوب آمدی
نور یوسف داری اما خصلتش دور از تو باد
حین بینا بودن ِ چشمان یعقوب آمدی
نوشداروی تو قبل از مرگ سهرابم رسید
رستم ما غم ندارد ، وقت مطلوب آمدی
واژه کم آوَرده از این شور و از این اشتیاق
جان به قربانت کنم ای یار محبوب آمدی
عبادی اَهِلی
|
نقدها و نظرات
|
بنده هم خدمت شما استاد گرانقدر عرض سلام و ادب دارم سایه بزرگواری و لطف شما بر سر ما همیشگی است.بنده مدیون علم و ادب شما و قدر دان آن هستم.خوشحالم که پس از مدتی دوباره توفیق حضور در کنار شما و دوستان ادیب و هنرمند یافتم و میتوانم از محضر شما اساتید کسب فیض نمایم. پایدار و سرافراز باشید. | |
|
سپاس بزرگوار این نظر لطف شماست | |
|
سپاسگزار لطف شما | |
|
ممنون بزرگوار | |
|
سلام و درود بر شما بزرگواری فرمودید سپاس | |
|
درود بر شما دوست گرامی بله پیرو این غزل شهریار سروده شده سپاسگزار لطف شما هستم نصیحت شما دیر دریافت شد . قدرش ندانستم | |
|
سپاس بزرگوار ممنونم از اینکه برایم وقت گذاشتید. سالم و سربلند باشید. | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
از اینکه دوباره سعادت خدمتگزاری به شمارا پیدا کردم خوشحالم مقدمتان گلباران