پیراهن کهنه ای
بر بوته ی خار مغیلان
پاره پاره از نعل اسبان
قلیه قلیه از ستم ظالمان
که باد به هر سو می بردش در این دشت
قلب تو را به کدامین حقیقت تاریخ پیوند می زند
***
اشکهایتان همیشه بر گونه هایتان باد ، ای کوفیان
اندوهی والاتر از غم عشق ، بر قلب جهانیان به بغض نشسته است
زینب است و یک جهان غم
زینب است و دیده پر نم
زینب است و حضرت سجاد(ع) در تب
زینب است و یک برادر
او سوار بر ذوالجناح در کارزار است
یک نگاه بر سوی طفلان
یک نگاه بر سمت میدان
***
آبها را ریخت و دستانش جدا شد
تیر بر مشکش نشست و تیر دیگر بر گلوی اصغر شیرین زبانش
یا ابالفضل
چون بریدند از قفا راس حسین بن علی (ع)را
***
دلم برای علقمه تنگ شده
دلم برای شب های حمله تنگ شده
اشکهایم را به شلمچه هدیه دادم
وقتی که عقده دلم گشوده شد
***
بوی سوختنی می آید
خیمه ها آتش گرفته
تماشا کن ببین
دستان بریده عباس(ع)
مشک خالی را در بر گرفته
***
قامت شاه شهیدان ، زین مصیبت
از کمر بشکست و می گوید کمک
کیست تا یاری کند من را ، خدا را ، دین و قرآن را
گر شما دینی ندارید
لااقل آزاده باشید
تا که هستم زنده من
بر خیمه ها حمله نیارید
***
آی رودها بجوشید
آی دریاها بخروشید
شمایان کجا بودید؟
وقتی که طفلان بنی هاشم
بر خاکها چنگ می زدندو نغمه العطش می سرودند
***
اشکهایتان همیشه بر گونه هایتان باد ، ای کوفیان
نکند کوفه همین تهران است
نکند کوفه در ایران باشد
نکند شمر و یزید ما باشیم
گر که هستیم چو حٌر توبه کنیم
توابین به خدا نزدیکند
***
آی آدمها
آی آدمها
از پس قرنها صدایی می رسد بر گوش ما
زیر بار خفت و خواری نرید
گر شما دینی ندارید
لااقل آزاده باشید
لااقل
آزاده
باشید.