من به تو بیست می دهم
ای کودک فقیر
من به تو بیست می دهم
هرگز نگشته سیر
آن دست های پینه بسته و لب های خشک خشک
آن صورت سیاه شده از هرم آفتاب
آن چکمه های پاره و شلوار وصله دار
بی کیف و بی کلاه
آمد ز گرد راه
***
آقا اجازه است
کجا بودی ای پسر؟
- آقا پیاده از ده بقمچ شدم روان
اینک رسیده ام خستوه و نیمه جان
پاهای او هزار مزرعه را شخم کرده است
دستان او هزار خوشه گندم بچیده است
او در درون باغ بیل می زند شگرف
او در تموز داغ خشت می زند به کف
***
اینک نشسته است در آن گوشه کلاس
سر روی دست خویش در خواب رفته است
آری بخواب خوش ای کودک یتیم
آری بخواب خوش خوشبو تر از نسیم
من به تو بیست می دهم ای کودک فقیر
من به تو بیست می دهم هرگز نگشته سیر
***
بیدار شو پسر
آقا بجان مادرمان خواب مانده ایم
آقا بجان شما سر آب بوده ایم
آقا بجان ...
دیگر مگو سخن
آتش گرفت جان من از درد و رنج تو
باشد حلال ترین مزد دست رنج تو
من بوسه به صورت گلگون نمی زنم
من بوسه می زنم به همان دست زخم تو