چه نامم توراکه هرگزلذت حضورت رادراعماق تنهائی ام احساس نکردم. چگونه فریادکنم نامت راکه درلحظه شکستن دل به اندازه تمامی سالهای عمرم ازمن فاصه داشتی. به چه امیدی چشم به راهت بنشینم توئی که درجاده پرپیچ وخم زندگی رهایم کردی.
اشک ازدیده فروگیرم باکدامین دست خسته.
گل عشق رادردل به خاکسترنشسته ام به امیدکدامین نورمحبت
بکارم. تورابنام نامی عشق بخوانم یادست بادسپارمت تاسواربرنسیم فراموشی شده ازدیارم کوچ نمائی.
نامت رادرپستی تلخ کامیهاورنجهایم جای دهم یادرلابه لای لحظه
های سردوسیاهم که برای یک لحظه بودنت هرزمان چشمانم
اشک آلودبودندپناهت دهم. درتاریکی شب تارم چگونه درخیال به تصویرت کشم ونکاهت رادرقاب عکسی بی روح تا کی به نظاره بنشینم.
فرصت داشتن دستهایت رادرمرگ کدامین ثانیه هابردفتردل ثبت
کنم.باکدامین واژه حضورمضطربت رادرقیل وقال زمان کوتاه لحظه هابردفترزمان بنگارم.
باچه زبانی باتوپرده از رازتنهائی ام برگیرم وچشمان ترم راپشت
کدامین نگاه پنهان کنم تاغم نشسته برقلبم راازنگاهم نخوانی.
درلحظه دیدارتورابه نظاره بنشینم یاازحرفهای مانده درگلودر کمترین زمان ترانه بسازم.
برلبه پرتگاه تنهائی ام خاطراتت رابه قعرفراموشی سپارم
یادرمیان تلاطم امواج سهمگین دریاباسرنوشت به ستیزه برخیزم تاکشتی قلبم درساحل چشمانت به گل نشیند.باکدامین کلمات حضورکم رنگت رادرذهنم واژه واژه سازم وبرزبان قلم جاری کنم.درامتدادکدامین جاده به انتظارآمدنت بایستم وصدای قدمهایت رابه ترنم باران درمرگ ثانیه هارقم زنم.صدایت راازحنجره پرنده خیالم درتارپوددل بنوازم یاتارشکسته دل راباصدای توبه حرکت وادارنمایم.
تورابه یادسپارم یاعشق جانسوزت رادراعماق دریای خالی ازقطرات باران به دست ابدیت زیرخاک مدفون سازم.لحظه وداع اشک چشمانم راپشت نقاب لبخندبرآسمان قلبم جاری می کنم تا مبادا دل درسینه ات بلرزدوبه دیده ترحم به رخ رنگ پریده ام نگاهم کنی.من تورامیان دلواپسیام وپرپرشدن دل وگریستن چشمان همیشه منتظرودورنگی زمان گم کرده ام.