...چشم که می گشایم
برای "اهل و عیال" ،
با آرزوی بامدادی نیکو ، در دل
به زبان ،
"صبح به خیر"
می گویم
به جای چاشت،
"صبحانه میل" می نمایم
نشسته بر تخت
روی ایوان رو به باغ...!
*
سر درِ آموزشگاه روبرو
که روزگاری...
از آنِ دهخدا بود
دیرگاهی ست نام "مدرسه ی علّامه" را
" یَدَک " می کشد
آنجا
از بچّه هامان "اِسم" نویسی
یا "ثَبتِ" نام
به "عمل" آورده اند
و ما باید
در " جلسات اولیا و مرّبیان ،
حضور"
به هم رسانیم
تا شالوده و پیش نویسِ نگاره ای
دمی ،
جایی،
به کمانکِ ابرویی
"پرانتز"
باز و بسته
نکناد!...
پس، دلبندم!
دو دو تا
هر چند تا می شود که ایشان گویند
و هیچ چیز
با هیچ چیزِ دیگر
برابر نیست!
*
با اینهمه پیشینه
از پیشینیان
که "مُدَرّس" بودند
و اکنون
" مُعَلِمان و دبیران و رسولان"هم نه!،
نشانگان خدایند...!،
نه " کلامی " آموخته
و نه " تدبیری "
در آستین گشاد و گشوده
یافته ایم
جز "امّا" و اگرها
و " خط " و نشان کشیدن ها
*
باز هم خوب است
کودکانمان
نوشتار را
از روی "کتاب" می خوانند
نه " الواحِ ارواحِ " سرگردان
چه،...
و اگرچند
همه چیز
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
آغاز می شود،
پس از آن
فریاد نیاز و پیش نیاز
"جمعه " به "مکتب" آورد
"طفلِ" گریز پای را
که تا "مدرک" نگیرد ،
بیل هم
دستش نمی دهند
چه رسد به زنبیل
*
بنده ، که کارگرمندم
سر و کارم
با گروه و سازمانی، نه!،
با "اداره" است
آنجا
اگر تنی هست
یک تن است
که همه ی "امور را رتق و فتق " می نماید،
و ما را
گاوهایی
یوغِ بردگی بر گردن
در گردش دندان های آسیایش ، " حتا "
" حساب "
نمی کند
و در سررسید ماهانه
"صدقه " سری
نان می خوریم
آن هم
به نرخ روز!...
*
راست یا دروغ
دیشب
به دلم برات شد
که روزی...
به جای دست نوشته های بی سر و تهِ " تکراری"
"رساله ای" خواهم نگاشت
"خطاب "
به "جناب رییس "
با " عنوانِ "
"انتخابِ بینِ جبر و اختیار! "
برابر پانوشت
یا
به "شرح ذیل":
( و " امّا بعد "...
"سلامُ عَلَیکُم و رحمت الله!"
" الطافِ اِلهیِ " شما
زین پس
"شامل حالِ" ما
مباد!،
به جای دستمزد و پاداش هم
به ما
"حقوق و مزایا"
ندهید،
که "حَقّ "
این نیست!،
و ما را ، به آن
نیاز!...
سپاسمندی
کهنه تن پوشی نارساست،
زمان و زبان را
" تشکّر و اعتذار حقیر " را
تا " اَبَدُ الآباد "
بپذیرید!
"امضا"
از "ما قبلِ تاریخِ سکوت"!...)
*
پس به "منزل" برمی گردم
تا بی "خیالِ هر وبال "
دست از کار و بار ... کشیده
"غرق" نگاه های "عاشقانه"
- و به" شُکرانه ی حُرّیّت "-
" شعری" بسرایم ،
بر وزن " فَعَلُن مُفتَعَلُن ، یا... تَنَنا ها یا هو ..."
آنگاه
با زهر بدرودی تلخ
به همسرم
" تقدیم "
مست و
رفته از دست
آخرین " شمع " را ، خاموش
و
[سر به دامانش
بگذارم و
در خواب روم]*
*
فردا
در روزنامه ها
برای "مثال" زدن
دیگر
نه از بیگاری و بیکاری
" خبری " خواهد بود
نه از بُرد و بُردارِ " یمانی یِ غارت " شده
نشانی...!
درود بزرگوارانم، و شرمنده که پس از انتشار آخرین دلنوشته ام در سایت به ماموریتی خارج از دسترس تکنولوژی فرستاده شدم.
پوزش و سپاسم را بپذیرید