سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        این نیز شعر نیست

        شعری از

        حجت اله یعقوبی(سکوت)

        از دفتر هدیه ی سکوت نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۶ تير ۱۳۹۴ ۰۸:۴۷ شماره ثبت ۳۸۵۴۰
          بازدید : ۵۵۲   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حجت اله یعقوبی(سکوت)

        1.
        گاو چران ها
        نمایندگان "مهاجران"
        مرکز فرمانروایی جهان
        و بایسته ی آن،
        رایش سوم و هیروشیما
        داغی ابدی
        از کشور گشایی شان
        و آسودگی ما
        در آسایش شان
        *
        سپیدان روسیه
        تاراجگران
        "کلونی" های خود را
        با ایشان
        تاخت می زنند
        بی هیچ گزندی به خواست آدمی، حقوق بشر"
        با سرود برادری، برابری
        *
        آقا زادگان نیز
        آریایی های پاک نژاد و آزاده را
        آمیخته ی آموخته ی برده داری آیینی
        نوشانده ،...
        پس
        همه گردن نهاده 
        چشم
        به فراسو دوخته اند!
         
        ...و این نانِ آلوده به زهر
        تا رستاخیزشان زنده نگه می دارد
        بی آنکه  
         دمی  بر آید...
        *
         
        2.
        دیده ام
        از همانجا
        که خورشید
        ناپدید
        نخستین ستاره
        پدیدار است
        و مرگ نخستین نیز
        در برآمدنی دوباره ...
         
        با اینهمه
        هرگز
        باور نمی کنم
        که تو پلک گشودی
        تا پیش از
        خوابِ روز - مرگی دیگر
        ستاره پران
        در چشم بر هم زدنی
        زندگانی را
        آوازی باشیم ، شبانه!
        *
        پس ای  همه حنجره
        رو به پنجره های گشوده ی پندار زده
        بگو
        که ازین پس
        گاه که جام هاتان را به هم زده ،
        خندیدید
        دندان های به وام گرفته تان را نیز
        بشمارید...
        و به یاد آرید
        به گواهی دیرینه
        هیچگاه
        اینگونه
        آشتی جو
        رام
         آرام ...
        نبوده ایم!
         
        *
        پی نوشت:
        کودکانه می پندارند
        که بزرگ شوند
        جهانی دگرگون کنند
         
        پای افزار
        و دست مایه شان که دهند
        جهانی باید
        به واژگونی شان
         
         
        در آینه بنگرید...
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4