زیر چتر شــــــــکوفه آویز کدامین باغ،
در ساحت شرقیِ پولک بالان،، خسته
رجعت سرد ارغوان را ...
که خراشیده، در خون،
شریان نازکای فصل پروازت...
.
.
.
راز لرزان چشم هایــم ...
آتشکده ی الهگان رویـــــاست،،
از گوزنهای هر کوهستان
میربایمش
نگاه کن...
برفنده سرزمینهای ناشناخته
هنو...ز ،
بازماندگان اثیری تلخ واپسین کوچـــند...
.
.
.
-دو اسبــــــ سفید...
دو فریــــاد وحشی رمنده...
دو خواب عـــدن...
شراب رعد و تب باران،
دوردستـــزای خنکسای مسیر را
با سوز خیزران،
آکنده از فردا ،
میروند...-.....................
و من،
درین
گمگشتگی های افسون وار،،
افسانه ی یکتویی تـــو را
تا همیشه ی اعصار،
در سوگم...
.
.
.
گل های سرخ منشور،
شبنمزده اند کودکم،
آرمیده بر ،چیناچین ِ چمن
درین چرخنده- دشت ...
آه ...
مسجود،،
در چنین هنگامه ...،
در دمش ابرهای مشرقتنیده،
چه عطشناک ، گیتی ِ تراواییست،
که مرا به خویش ...
که تمام مرا...
.
.
.
مگو
و باز مگــــو...
-که گستاخ دوزخند!!-
با قلب آتش -نگین ِ فروهشته در
شبترین خوشه ی گیسوانم...
آوای نوازندگی باد را ،
فریباتر
رهــــا !
.
.
.
در مرز ساحلها میدوم...