سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 9 ارديبهشت 1403
  • روز شوراها
20 شوال 1445
    Sunday 28 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      يکشنبه ۹ ارديبهشت

      رقــــــص آتـــش

      شعری از

      بهناز رستمي ( شهپر )

      از دفتر شهپر نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۰۲:۴۴ شماره ثبت ۳۶۹۰۲
        بازدید : ۱۱۷۶   |    نظرات : ۴۳

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهناز رستمي ( شهپر )

      صدای ارسالی شاعر:
      پــــــرده ی دوم .........
      چشمانم , چنان خسته است ,
      که راهِ خواب را گم کرده است ؛
                                        عالیجناب !!
      و این قصه یِ سالهایِ تکرارِ من است ,
      که طعمِ نبودنت را
      بر سر دروازه هایِ نگاهت
      بر صلیب می کشم , تا دگر بار
      عروجِ مردمِ چشمم را
      در مسیرِ عبوری خاموش , در مرزهایی از توهم
      نظاره کنی !!
      می شنوی ؟!
      شکوفه هایِ رقصان در دامنِ باد
      حجمه یِ سِتبرِ بودنم را
      در گوشِ زمان فریاد می کنند ؛
      و زایشِ دردهای نوستالوژی را
      در بطنِ جویبار دخترِ زمین
      به سکوت می نشینند .
      دیر زمانی است
      بر سفره یِ آراسته ام
      پرستوهایِ مهاجر, به میهمانیِ گندم های بهشتی آمده اند
      و تو
      دست در دامن کدامین ستاره ای
      که هنوزِ روزگار
      بر میهمانی شکوفه هایم دیر می رسی
      عالیجناب ؟!!!
      یادت هست ؟ :
      " _ دستانِ کدامین هنرمند
      اندامِ موزونت را به معماری نشست بانو؟
      و سر انگشتانِ کدامین نقاش
      اینچنین بی رحمانه
      چشمانِ به جنون نشسته ات را
      در آغوشِ سیاهیِ آبشااااااارانت
      بر دست و پای دلم
      زنجیر کرد ؟!!! "
      چه روزهایی بود روزگارانِ تودرتوِ هزارتویِ دیروز
      تو , به تنهایی
      ازدحامی بودی که هر روزِ مُدام
      به تسخیرِ دلم قیام می کردی
      و امروز
      تمام شدنت را
      به پایِ کدامین آغاز سروده ای
      که نُت هایِ آوازش را
      سمفونی بااااااااااااااااد
      هر روز برایم به اجراااااااااااا می نشیند ؟!
      می بینی ؟
      مدتی است کلاغِ قصه هایِ مان
      رو به کویری دیگر
      راهش را به اشتباه پر می زند
      و من می دانم
      هیچ گاه به خانه اش نخواهد رسید ؛
      این را شهرزادِ قصه گو
      در گوشِ علف های هرزِ جنگل
      هر روز زمزمه می کند ؛
      و من از پایانِ این نوستالوژیِ شوم می ترسم
                                                  عالیجناب !!
      کمی آرام تر صیاد...
      چه بی رحمانه فرزینِ آغوشت
      به شکارِ رخ رسید
      که هنوووووووووز در عقدِ  شباب نشسته است !!
      کمی آرامتر ...
      ببین ؛ هنوزِ روزگار
      موزون می شود تمامِ نیم نوشته هایم
      تا تو
      از ردیفِ به صف نشسته ی تمام غزل هایی که نگفته ام , عبور می کنی .
      وقتی تمام من شعله می کِشد به نسیمت
      طوفانت را چه خواهم کرد
      عـــــــــــــــــالی _____ جنــــــاب ؟!!
      همین ام کافی است ؛
      تو گرم باش , سوختنش با من ...
      و دیگربار سکـــــــــــوت _ سکـــــوت _ سکوت _ س س س س
      ___________________________________
      < پشت صحنه > ..............
      دلی که ... طعمِ آتش را چشیده است ... انبوهی از واژه ها هم ... برای فرو نشاندنش  کافی نیست ... تنها دلِ سوخته ... شعله ی
       عالیجنابااااااااان را  تاب می آورد ... اینجا زمین است به وقت آتش ! ___________________
                             
      ۱۳
      اشتراک گذاری این شعر

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0