...
زایشِ رازناکِ خورشیدی نخشبی!
با زرنیزه هایِ دیرتازِ نزار
در گذاری پُرگمان از آسمانی غبارانبوه؛
یا چون خورشیدِ آفتاب̊ نشست
بسترنشینی در احتضار ...
گویی همین بس بود
تا در چارسویِ سرآسیمگی و آشفته سامانی
رهپویانِ جان̊ خستۀ بام و داد
چون گنجشککانی لرجان
که در درازشبی زمستانی
بر شاخه هایِ پُرتیغِ نارنج لرزان بوده اند،
"تن ویاس*"کشان غوغایی هذیانی بیاغازند
و بامدادِ بهاری اش پندارند؛
بامدادی که دیریست
در سرزمینِ من ندمیده است.
آری، زمانی، باری
پگاهی شبهه ناک دمیدن گرفت
به هنگامۀ خشم انبوهیِ پُرهمهمه
و کبکبۀ گم̊ خردی
در زمستان̊ روزی چنان شگفت
که بی نیمروز به بیگاه رسید...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیشکش به شاعر و پژوهندۀ گیلانی رحیم چراغی عزیز.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تن ویاس tan-vǝ(i)yâ(ó)s [= تن ویاز tan-vi(ǝ)yâ(ó)z]: کششی ست که آدمیان و پرندگان و چهارپایان برای رفع کرختی و خستگی و خواب آلودگی...، یا برای شل کردن عضلات به تن می دهند که در آدمی بیشتر با خمیازه همراه است. (ó : آوایی ست از اُ o به آ â).
مرکب است از: تن + ویاس (= ویاز). ویاز = ویاس در این ترکیب دیلمی را بسنجید با واژۀ پهلوی "ویوز viôz : شل کردن، باز کردن" (فرهنگ پهلوی)؛ ویاس: گشاد (دهان)، و با واژۀ فارسی بیاستو: "بیاستو به معنی خمیازه باشد." (برهان قاطع).