سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        غزل

        شعری از

        جابر ترمک

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۶ تير ۱۳۹۰ ۱۱:۱۵ شماره ثبت ۳۶۶۰
          بازدید : ۱۱۶۱   |    نظرات : ۳۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر جابر ترمک

         
        دوستان بسیار ارجمند
         
        اولین وآخرین ترانه من که یادتون هست همین دیروز رویی سایت بود و دیشب ناگهان توسط بدخواهان سایت به همراه تعداد زیادی از اشعار روز چهارشنبه 15/4/90 از روی سایت ناب حذف شدند من به همره یکی از غزل هایم مجددن آن را ارسال می کنم
         
        ترانه ای که در سال 83 سرودم
         
        «خوش بحال گل قالی که همیشه زیر پاته       
          و ترانه قشنگی که همیشه رو لباته
        و ترنم نگاهت توی شعر من غریبه       
        و بگو که خنده دائم حالت برق چشاته
        لب سرخ تو بهاره پر رازقی و مریم      
         توی دست هرنسیمی مثه موج خنده هاته
        دل خون مگر نباید که بباره از لبش خون
         و نشون بده به عالم که اسیر گریه هاته
        تو شبیه آسمونی توی وسعت نگاهت               
        چه کبوترای نازی روز و شب توی هواته
        رد موی تو گرفتم توی روشنای شعرم             
        غزلی نوشته ام که مثه شونه تو موهاته
        لب آسمون چشمت شاعرانه تر نوشتم              
        خوش بحال گل قالی که همیشه زیر پاته
                           
         
        و یک غزل جدید :
         
        بی تو ای ماه صفت برق نگاهم خشکید
        من همانم که شبی رشته آهم  خشکید
        دل من ساحل خشکی است که قحطی زده است
        مد شدم سمت شما ریشه ماهم خشکید
        شاه بودم به سر زلف شما مات شدم
        آنقدر مات که انبوه سپاهم خشکید
        باز کن پنجره پیرهنت تا خــورشید
        حس کند چشمه نورش سر راهم خشکید
        تو سفر کرده چشمان صبوری دل من
        منتظر مانده و امید پناهم خشکید
        حجم هر دفتر من با تو حکایت دارد
        باتو شاید دلم از حجم گناهم خشکید
        باغبان بی تو غم زاغ و مترسک می خورد
        ذهن گنجشک از این بخت سیاهم خشکید
        آسمان وعده دریا به نگاهم داده است
        آنقدر تا که لب آینه خواهم خشکید
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3