سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت سعدي
12 شوال 1445
    Saturday 20 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      شنبه ۱ ارديبهشت

      چهارپاره اجتماعی

      شعری از

      جابر ترمک

      از دفتر اقیانوس دلتنگی نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ شنبه ۴ تير ۱۳۹۰ ۱۳:۵۶ شماره ثبت ۳۶۱۶
        بازدید : ۸۱۸   |    نظرات : ۳۳

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر جابر ترمک

       
      اولین کوچه هم که بن بست است
      اتفاقن غریبـــــــه بامن بود
      باد از هر طرف که زوزه کشــد
      ته این کوچــــه جنس آهن بود
       
      ته این کوچه دل مکان دارد
      درقراری بقدر قامت صبح
      عنکبوتی که می مکد خونم
      بعد هر سوتی از علامت صبح
       
      می روم دستم از غزل خالی است
      بی غزل هم که عشق بی روح است
      تو چـــــرا دعوتم نمی کردی
      به  نگاهی که خرد ومجروح است
       
      شوهرم در شکوه اقیانوس
      مثل نرمای آسمان منست
      چه کنم چاره با دلم قهر است
      سر من لابلای پیرهن است
       
      دکترش گفته است ده ملیون
      بدهی شوهرت عمل بشود
      سرت از سقف آسمان کوتاه
      ندهی  عاقبت کچل بشود
       
      راههای نرفته را رفتم
      و خودم را که کل موجودیست
      هی به آتش زنم که آب شوم
      وقتی انسان شبیه موجودی است
       
      هی شکستم دوباره پوسیدم
      توی رویای عاشقانه ی خویش
      فکر کردم هنوز انسان هست
      توی پس کوچه زمانه خویش
       
      من که دستم پراز تهی شده بود
      هرکسی سهم خویش حس میکرد
      هیچکس نبض من نمی فهمید
      فکر پاک خودش نجس می کرد
       
      توی دنیایی از مدرنیته
      زل زدم توی چشم پاک خودم
      وجهانی پر از تجاوز ودرد
      ودلی مانده سینه چاک خودم
       
      حیفم آمد بگویم انسانم
      در سکوت هوای انسانی
      آدمیت نبوغ حیوان بود
      در خیالی پر از پریشانی
       
      توی افکار خود شکسته شدم 
      احترامم اسیر شهوت بود
      ونبوغم چقدر خسته شده
      و دلم در مسیر شهوت بود
       
      به خدای خودم قسم دادم
      مثل طفلی برابر پدرش
      وخدا توی چشم من زل زد
      با نگاهی که کرد دور وبرش
       
      غزلم عاشقانه ازبر کرد
      از خودم هم چقدر زیباتر
      دردهایم دوباره تازه نوشت
      منتها عاشقانه تر بهتر ....
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0