سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        شعر کهن

        شعری از

        رضا حیدری نیا

        از دفتر غزلیات نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۵ تير ۱۳۹۰ ۱۵:۲۳ شماره ثبت ۳۶۴۹
          بازدید : ۱۵۷۱   |    نظرات : ۲۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رضا حیدری نیا
        آخرین اشعار ناب رضا حیدری نیا


        واژه ها پرداختم اندر سخن
        گاه در شکلی بدیع و گه کهن

        شعرها گفتم ز حال و روز خویش
        گفتم از آرام و گه از سوز خویش

        طبع خود را ساختم رام سخن
        تا شود شعری ز بهر انجمن

        شعر من از آتش جان من است
        حاصل طبع سخنران من است

        من کجا می خواستم شاعر شوم
        کعبه ی هر واژه را زائر شوم

        عاشقی بودم سراپاسوخته
        آتشی در جان خود افروخته

        پختگی چون ز آتش دل کسب شد
        ذهن در دستان واژه غصب شد

        هر حقیقت چون که خود می گستراند
        واژه ای بهر بیانش می پراند

        واژه ها دُردانه ی درکم شدند
        شعر گشتند و پی ِ ترکم شدند

        چون که حوضی را کنی لبریز و پُر
        میشود سر ریز آنگه آب کُر

        شعر شاعر اینچنین آید پدید
        بحر احساس است در ظرفی جدید

        شعر اینجا جوشش احساس اوست
        درد دل های دل حساس اوست

        چون که شعر از بی خودی قلیان کند
        بی خودی هر آنچه گوید آن کند

        بحر واژه چون که شعر آغاز کرد
        خود ردیف و خود قوافی ساز کرد

        شاعر آنگه نیست شاعر ،کاتب است
        واژه ها بر ذهن شاعر راکب است

        نیست اینجا کوششی از بهر شعر
        چون که شاعر غرقه شد در نهر شعر

        من بسی شب را سراپا سوختم
        تا که طبع شاعری اندوختم

        پس تو ای خواننده ی امثال من
        نکته ای دریاب از هر قال من

        نکته ای از او که خود را سوخته
        تا برایت نکته ای اندوخته

        واژه وُ سبک و سیاقش واگذار
        معرفت دریاب اندر این گذار

        کهنگی اندر ظواهر ماندن است
        نقد تو احساس را رنجاندن است

        چون که بردی پندی از این ظرف من
        پس مکن پرتاب ظرفش طرف من

        هی مخوان کهنه کلام و حرف را
        تازه حرفی گو وُ بشکن ظرف را

        نقد این نو یا کهن گفتن ، بس است
        در من این بشنید ،گر در من کس است

        تو چه می خواهی ؟که بخشی از زبان
        حذف گردد از میان مردمان؟

        واژه های کهنه خواهی پاک پاک؟
        قصه ی مادر بزرگان زیر خاک؟

        تا که نسلی ساده فهمد حرف را
        جستجو گر خود بیابد طرف را

        چون بیاموزد ز تو آن نسل نو؟
        فارغ از حسی و در ظاهر گرو

        تازگی جانم ز حس آید پدید
        تازه چون گشتی بکن نقدی جدید

        تازگی از نقد خود آغاز کن
        راه نقد از سوی دیگر باز کن



        دوستان عزیز و دوست داشتنی شعر ناب.تمنا می کنم هیچکس این شعر را به خود نگیرد چرا که خداوند شاهد است که خطاب به هیچ شخص خاصی سروده نشده است.سپاسگذارم.
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۳ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        ،

        سلیمان چراغی

        ،

        طاها محبی (حزین)

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6