یاد اون وقتا بخیر

یاد اون وقتا بخیر
چه روزای خوبی بود
قصه ی مادر بزرگ
یکی بود یکی نبود
سفره ی خالی ما پر از صفا
دلا مون خونه ی از مهر و وفا
بازی های کودکانمون
تو حیاط خونه بود
اتاقای کاهگلی یادش بخیر
اجاقای هیزمی یادش بخیر
شب نشینی های ما قشنگ بودن
بچه های قصه ها زرنگ بودن
همه دنبال تلاش وزندگی
بوی نو ن تیری ننه
بو ی عطر آب بنه
پلو ای شب عید یادش بخیر
دید و بازدید ای عید یادش بخیر
آجیل مادر بزرگ پر از مجک
نون شیرین بود و ماست بی نمک
دلامون برای هم تنگ میشد
زندگی با همدیگه قشنگ میشد
جا ی یک خدای خوب و مهربون
توی سینه های ما خالی نبود
گر چه وضع مالیمون عالی نبود
یاد اون وقتا بخیر
چه روزای خوبی بود
ازدواجا همشون آسون بودن
دخترا و پسرا جوون بودن
هیچ کسی با هیچ کسی قهر نمی کرد

قد تاریخ تولد که کسی مهر نمی کرد
این همه طلاق نبود
خونه ی عروس و دوماد
غیر یک اتاق نبود
یاد اون وقتا بخیر چه روزای خوبی بود
تموم نگاهمون به اسمون
همه ی ستاره ها به ناممون
حیاطای خونمون حصار نداشت
هیچ کسی با هیچ کسی کاری نداشت
گل لبخند رو لبای همه بود
جای قهوه چایی دیشلمه بود
یاد اون وقتا بخیر
چه روزای خوبی بود