يلداترين كا/ بوس
تو ميخواهي كه تنها تر بميرد
دلي كه با نگاهت باز ميشد
ميان جمع گرم بي كسي ها
به آغوش دلت پر/ واز ميشد
گمان كردم تويي تنها قراري
كه بايد پاي آن سوگند نوشيد
لبالب مست آن لب/ جام بايد
جنون اين عطش بر ماه پوشيد
نوشتي برق چشمان تو بايد
شبيه روشناي رود بيند
به روي جمله هاي عاشقانه
نبايد لكه ي دودي نشيند
منم كه سيب را آبي نوشتم
كه شايد آسمان تيره نباشد
كه برق اينهمه عشق و عطش تا
قدّ عمر خدا جاويد باشد
تو كه مجنون اين ليلاتريني
مرا آواره ي دوري نگردان
در اين سال جديد و عيد نوروز
از آن جام لبت سمتم بگردان
بيا هفت سين را از سر بچينيم:
سپيديِ تن و سرخي لبخند
ستاره پاش چشماني كه ميخواست
شود مال تو اما ... حيف! هرچند ...
هنوزم با نگاهت اهلي ام من
هنوزم بي تو اين شهرم غريبه است
هنوزم منتظر ماندم كه شايد
بماني پاي آن عهدي كه ميبست ↓
مرا تا ساق سيب آبي تو
كه رنگ ميوههايش بوس ميشد
و بلدرچین تنهاي تن ما
همين يلدا ترين كا/ بوس ميشد
.
فاطمه جهانبازنژاد