انكاردارم برزمين
بربودن يدِ يمين
هرچه بينم دريسارآن را بگيرم من به كار
باد نوازش مي دهددامان دشت
از وظيفه، درزايش آنچه كه كشت
تنها،سختي وپرپرزدن پروانه ها دررقص باد باديدهء بيمار بينم
گربشويد ابر
هستي ازخاك وغبار،درروزهاي نوبهار
تا سپارد در روزگار،جان برمادر_نازونگار
تنها، پرپرشدن شكوفه ها ازاشك چشم نوبهاردرحمله ي خونباربينم
انكار دارم برزمين
بربودن يدِ يمين
با همه خوبي، درپيچش_ اندام گل
كه افسون ميكند جان وتن با رنگ وبويش اوبه كُل
تنها، تيغهاي تن خراش در افسون نازش با دل پركينه وغمبار بينم
برپهنه ي درياي آبي، پرز_رحمت
اولين سازنده درجان دادن هستي به حكمت
تنها،رنگ آبي، حمله موج ،ناله صخره،بي درك رفتاردرسر تب داربينم
انكار دارم برزمين
بربودن يدِ يمين
از سازهاي ضربي درد درون
بيدارگرو نقاد بر وژدان هرناپاك دون
كه مي نوازند ضربه ها از سر لطف خدا بردل بيمار ما
تنها،ذكر_سستي ومستي وآغاز پروازبا بال افكارازدر_انكار بينم
قطره هاي آب، دست دردست پرطلاطم
تا كمرپر،درظرف محفوظ زمان
بود ه انداز بهر سيراب كردن رهگذر_ تشنه لب_ خسته روان
تنها ،نيمه خالي پرازبي آبي ورنج_عطش درگنبد گردون ازدست آن داداربينم
انكار دارم برزمين
بربودن يدِ يمين
خداوندا دگر من خسته ام از دست دردهاي درون
ازهمين انديشه هاي پست_هردم گونه گون
پير_رند_ ميكده يابم (من دهقان) كجا تا نمايد درد وشادي برمن ناديده مي او جابجا