ای که درمحورعشق توگرفتارشدم
درتب حادثه جاماندم وبیمار شدم
ساز دلتنگ دلم شهره ی آفاق شده
ای که از حسرت دیدارتو سرشار شدم
جمله یاران همه تا قاف یقین کوچیدند
من فقط پیله شدم دور خودم تار شدم
درد برریشه ی من تیشه زندبی وقفه
لحظه ها چوبه ومن یک سره بردارشدم
گرچه درباورمن خوب و قشنگ است این درد
ساده دربند غم آه این غم جانخوارشدم
کاش این فاصله دست از سرما برمی داشت
خسته از این قفس واین همه دیوارشدم