حمله تيمور به قلعه ي روميان* و بروجرد
چو آمد به دروازه ي روميان
گرفتند شوراي دفع دَدان
فرستاد، آيد سپاهي گران
سواران جان بر كف قهرمان
كه تا از جوانان بي باك شهر
هم از تك سواران معروف دهر
كه دارند ،بردشمنان برتري
بسازد به دل پر توان لشكري
سپاه خروشان آن گوركان
رسيد آن زمان و ندادش امان
گرفتند راه دژِ روميان
نشد تا بيايند جنگاوران
چو لشكر به نزديك آن دژ رسيد
از آنان نبردي دليرانه ديد
بيامد هزاران فلاخن به گشت
بپا شد جهنّم به قوم پَلَشت
بباريد، سنگ از دل آسمان
به روي سر لشكر گوركان
زِ رزم دليران لر در نبرد
فراوان ز دشمن نمودند سرد
وليكن از آن لشكر بيشمار
سپاه كم لر نيامد به كار
توان چون دگر در سپاهش نماند
به جز پاك يزدان پناهش نماند
بگفتا تو اي مهربان كردگار
مدد كن بر آرم ز دشمن دمار
اتابك براند اسب، بر دشمنان
به جايي كه بود آن شه گوركان
به دشمن براند اسب آسيمه سر
كه كوبد سر مار را با تبر
جدا تا بسازد سرش را ز تن
و يا جان فشاند به راه وطن
چو بستند راهش سواران لنگ
نشد قسمتش نيزه در جان لنگ
بماليد گوش و سر دشمنان
به گرز و تبر تا كه بودش توان
به ناچار وقتي گرفتار شد
دو دستش ز پيكار بيكار شد
بتازيد آنگه ز بيداد و كين
به شهر بروجرد آن گوركين
ز كينه بروجرد را سوختند
به جانها بسي آتش افروختند
و در كوه هر كس كه مي يافتند
گلويش به سر نيزه بشكافتند
روميان : قلعه اي در نزديكي بروجرد