يکشنبه ۲ دی
تمام تو را شعری از حامد خلجی
از دفتر اسمان نوع شعر شعرناب
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۵ اسفند ۱۳۹۳ ۱۶:۵۵ شماره ثبت ۳۵۱۰۶
بازدید : ۷۸۳ | نظرات : ۱۵
|
آخرین اشعار ناب حامد خلجی
|
میان این همه برگ
تو از جنس پاییز بودی
در غروب من
در ارتفاع سرد اندام من
دست های تو گرم نبود
ان لحظه های غریب کجا رفتی
که سایه ی من
زیر نور داغ درد اب می شد
و دست های سرد من
روی خاک های داغ کویری گرم نمی شد
حالا بعد از این همه بی محلی
وجود تو
چه شعر تلخی می شود
روی کاغذ
واژه های تر و خشک چه می سوزند
و پنجره ی که در غروب باز می شد
بسته خواهد شد
باید تمام تو را
در وجودم زرد کنم
تا این تن خسته از تو
در باغ پاییزی برگ برگ شود
تا این همه برگ را حراج کنم
یعنی تمام تو این بود
فکر می کردم
بهار هستی نه پاییز
و من زیر چتر تو شکوفه می گیرم
نه مثل برگ می افتم
نه مثل شاخه ی در باد و سرما می شکنم
حالا بعد از این همه بی محلی
من ماندم و این واژه ها
اما...به تلخی
حامد خلجی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.