در آن روزی که انسان آفریدند
گل ما هر دو یکسان آفریدند
ترا آرام و با تیمی پزشکی
به زایشگاه ساسان آفریدند
درون یک اتاق فن کوئل دار
ترا با دست نرسان آفریدند
ولی منرا پس از پنچر نمودن
بناچار پشت نیسان آفریدند
مرا شرمنده کرده دربیابان
که بی تشریف و آسان آفریدند
برای من فقیری و کویر و
برای تو لواسان آفریدند
مرا جزو شتر بازان دنیا
ترا از با کلاسان آفریدند
مرا از کودکان مردم آزار
ترا از بچه لوسان آفریدند
میان صد هزاران مرغ زیبا
ترا شکل خروسان آفریدند
مرا ساده لوحی همواره خندان
ترا سخت از عبوسان آفریدند
ترا هر روز و شب آقای داماد
و من را از عروسان آفریدند
مرا در شهر خود حتی غریبه
ترا از سرشناسان آفریدند
برایت حج واجب، حج عمره
به من فوقش خراسان آفریدند
برای من سماور آب جارو
ترا ست با رئیسان آفریدند
برای تو سه تا ماشین دو ویلا
مرا از بی لباسان آفریدند
در این دنیا که مال زرگران است
مرا از آس و پاسان آفریدند
نموده خلقت ما گر چه یکسان
ولی هر یک به یک - سان آفریدند