سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        علی مه روی ولی (قسمت 1)

        شعری از

        جمیله زینعلی

        از دفتر گنجینه ی دل نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۳ ۲۱:۵۷ شماره ثبت ۳۴۹۲۸
          بازدید : ۷۲۴   |    نظرات : ۴۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر جمیله زینعلی

        خوش چهره و قامت بلند
        با ابرو وانی چون کمند
        لبریز عشق از عمق جان
        دلسوز و خیلی مهربان
        جنگنده و عقاب چنگ
        جسور در میدان جنگ
        شمشیر بازی جنگجو
        با چهره ای خوش رنگ و رو
        سوارکاری بی نظیر
        پا دررکاب مانند شیر
        غرش کنان میتازد او
        با قدرت و از رو به رو
        رعنا جوانی سرو گون
        همچون پدر دریا فزون
        بر دورها دارد نظر
        زرنگ و تیز همچون پدر
        وضو که میگیرد سحر
        دل میرُباید از پدر
        شده برایش آرزو
        گردد همانند عمو
        گوید علی اکبر منم
        فدای بابایم تنم
        گاهی لطیفم همچو پر
        شمشیربران از دو سر
        غرنده هستم همچو یل
        من با تو حرف دارم پدر
        خواهم زره پوشم ز جان
        در جنگ شوم با دشمنان
        دل را به میدان میزنم
        شمشیر از جان میزنم
        بابا به من رخصت بده
        دشمن دلم آتش زده
        باید بگیرم انتقام
        از دشمنان و کافران
        بابا لبت تر کن که من
        دست شویم از هم جان و تن
        دو دست بابا بوسه زد
        بر من مزن تو دست رد
        وقتی پدر دید این چنین
        افتاده اکبر بر زمین
        هر لحظه دارد این ندا
        جان علی رخصت نما
        بابا صدا زد ای پسر
        برخیز از پای پدر
        علی مه روی ولی
        خوش چهره چون پیمبری
        تو چشمه ساران منی
        در جسم من جان و تنی
        برو ولی میدان جنگ
        دارد هزاران قلب سنگ
        تشنه و لب خشکیده ای
         میدان جنگ را دیده ای؟
        برو خدا همراه تو
        دعای من در راه تو
        دوید چون شیر ژیان
        ناگه به میدان شد روان
        شمشیر میزد چون عمو
        هم از بغل هم رو به رو
        میزد به جان دشمنان
        شمشیرخود از عمق جان
        شمشیر باز پر خروش
        آمد به رگ خونش به جوش
        همچون پدر قدرت مدار
        بر اسب زیبایش سوار
        شمشیر میزد در رکاب
        با قدرت و با آب و تاب
        میزد به قلب دشمنان
        شمشیر خود را آنچنان


         
        ۱۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0