سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 8 آذر 1403
    27 جمادى الأولى 1446
      Thursday 28 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۸ آذر

        یاد پدر

        شعری از

        عادل دانشی

        از دفتر شعرناب نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۳ ۱۹:۵۷ شماره ثبت ۳۴۷۱۴
          بازدید : ۴۲۲   |    نظرات : ۱۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر عادل دانشی

        امسال سردترین زمستان عمرم از راه رسید.پدرم بار سفر را بست و راهی دیار باقی شد.آموزگاری مهربان،شوخ طبع و مردمدار .مردی عاشق شعر،مطالعه و کتاب . او رفت و دنیایی خاطرات شاد و کهکشانی دلتنگی برای فرزندانش به جای گذاشت .دفتر شعر آن مرحوم را ورق می زدم و در کوچه های اندیشه و احساسات زلالش قدم می زدم .به مثنوی رسیدم که نوشته یود برای پسرم عادل.یادم آمد سالها پیش آن را برایم خوانده بود.این شعر را تقدیم دوستان سایت می کنم . استدعا دارم برای آرامش و شادی آن مرحوم دعا کنید.
        لحظه ی پرواز من کی می رسد
        نقطه ی آغاز من کی میرسد
        سینه ام لبریز درد کینه هاست
        کینه های کهنه از دیرینه هاست
        شور بودن از وجودم پر کشید
        جام تلخ بی خودی را سر کشید
        من کجا و رویش سبزینه ها
        صافی ی ِ ناب دل آیینه ها
        من کجا و روح پاک آبها
        شور عشق و سینه یِ بی تابها
        سبزی یِ جنگل ز یادم رفته است
        شوره زاری در دل من خفته است
        مثل یک مرداب ساکن مانده ام
        نغمه ی بی همزبانی خوانده ام
        قصه ی نفرین آهو بره ام
        شاعرساق درخت و اره ام
        چون عقاب تیر خورده برزمین
        خاک و خون آغشته دارم بر جبین
        ریشه یِ خشکیده یِ بی آب من
        آن غریق لجه ی ِ گرداب من
        عشق را در کام آتش داده ام
        خنجرم از نفرت آبش داده ام
        بنده ی اهریمنی درنده ام
        ای اهورا پیش تو شرمنده ام
        قصه ی تبخیرم و دشت ملال
        تشنه ی یک جرعه ی آب زلال
        چوا اسیری گشته نومید از وطن
        عاشقم بر رنگ زیبای کفن
        گر بسوزانی مرا باکیم نیست
        در گلوگه نای پژواکیم نیست
        کی به سوی خویش راهم می دهی
        در سپیدی ها پناهم می دهی
        (عبدالحسین دانشی)
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2