يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر وحید بهجتیان اصفهانی (بهجت)
آخرین اشعار ناب وحید بهجتیان اصفهانی (بهجت)
|
ای وای برتو آنکه ازهمه جا بی خبری ...
علیه یار من گفتی وبدان در خطری....
وه چگونه آن غول پشمالو را....
در خیالت گمارده ای به حور وپری....
گویمت وصف حال هومان را ....
تا که شرم باشدت ازاین پرده دری ....
اهل باده و مرد کوهستان است...
دل به زن نمیبازد، نه لیلا نه زری...
قدّ سرو دارد وروی گندمگون ....
موی فر دارد وریش پروفسوری.
آرشیتکت وطراحی زبردست است...
کٍی به گردش رسد فرانک اُ گری؟....
در گذشته و حال وآینده ....
فکر سخره اش نداشت، ابوالبشری...
ای گُل فروش ، هومان گل است وتو....
گل فروختی وکنون به سیمش چه خری؟...
آب دریا نجس نشود به پوزه سگ ...
دشت ودامان کی لگد شود به سُم خری؟...
علیه یار گفتی و مرا به خشم آوردی....
گر که بینمت نباشدت دگر اثری...
دفتر بهجت در این خیابان است....
گر که مردی از نظر بکن گذری....
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.