بازماییم و هجوم تیشه ها
به بهانه ی تهاجم فرهنگی از کتاب از دل به کاغذ 82
ای علمداران! علمداری کنید
کاروان عشق را یاری کنید
بازماییم و هجوم تیشه ها
وای اگر غفلت کنیم از ریشه ها
باز دشمن تُرکتازی میکند
با تبر در باغ بازی میکند
سبزیِ این باغ اگر غارت شود
زیستن بی عشق اگر عادت شود
تیشه ها در باغ جا وا می کنند
آتشی از ریشه برپا می کنند!
***
راستی آن روزها یادش به خیر!
آن همه شور و صفا یادش به خیر!
بس که از لب ها دعا باریده بود
بر زمین گویی خدا باریده بود!
پشت هر تکبیر سنگر داشتیم
قدر یک ایران برادر داشتیم
با جنون سُرخمان در راه عشق
کربلاهای مکرّر داشتیم
تا گلاب افشان شود خاک وطن
صد چمن گل های پرپر داشتیم
از تمام قلّه های سربلند
ما شکوهی بس فراتر داشتیم
.......................
آه! از آن ایام جز یادی نماند
سینه ی از عشق آبادی نماند
ما همان مردان لایق نیستیم
کوه پیمان های عاشق نیستیم!
دیگر آن رگ های غیرت خشک شد
دست های با حمیّت خشک شد!
موج های از خروش افتاده ایم
مثل مردابِ خموش افتاده ایم!
***********
ای وبای نان به جان افتاده ها!
بی خبر از خفت افتاده ها
اژدهایان اسیر گنج خویش
گنج بادآورده و بی رنج خویش
ای نفس هاتان به سم آمیخته!
زشت و زیباتان به هم آمیخته
بنده های آز و در کام هوس
غرق شهد زندگی هم چون مگس
ای به عیش و نوش دل خوش کرده ها!
با شمایم ای شکم پرورده ها!
تا به کی رو بر تغافل تاختن
خانه بر امواج دریا ساختن
***
آه! کو آن پیر میداندار عشق
آن انا الحق زن به روی دار عشق
او که دریا شوکتش را می ستود
دستِ باران بر کتش را می سرود
او که تنها آفتاب عشق بود
مهر و خشمش بازتاب عشق بود
او که در خواب شیاطین آب ریخت
بر شب بی یاوران مهتاب ریخت
-تا دلم یاد جماران می کند
ابر چشمم میل باران می کند
پای تا سر غرقِ ماتم می شوم
زخم می پوشم محرّم می شوم-
ای علمداران! علمداری کنید
دردمندان را پرستاری کنید
دستشان در خشک سالی مانده است
سفره شان از شوق خالی مانده است
دردهای کهنه را درمان کنید
کاخ های فتنه را ویران کنید
بازماییم و هجوم تیشه ها
وای اگر غفلت کنیم از ریشه ها
سبزیِ این باغ اگر غارت شود
زیستن بی عشق اگر عادت شود
تیشه ها در باغ جا وا میکنند
آتشی از ریشه برپا میکنند!