سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        راز هستي( در باب شعر و شاعري)

        شعری از

        محمد رضا لطفی

        از دفتر دستم را بگیر نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۳ ۱۷:۱۰ شماره ثبت ۳۳۷۴۲
          بازدید : ۶۰۹   |    نظرات : ۴۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

         

        در اینجا شعر ِ هر شاعر

        به وحدت می کند دعوت

        دلش را هرکس اینجا می دهد وسعت.

        اگر وسعت دهد هر کس دل خود را

        نه اینکه منزل خود را،

        به دردی مبتلا هرگز نخواهد شد

        که درد از واکنش ها

        از تنش ها

        می شود پیــدا

        اگر حرفی به ما برخورد

        و ما را از درون ِ خویش بیرون بُـرد،

        همانجا دردها عارض شود بر ما

        در اینجا

        شاعران کمتر سرود ِ خویش در لفافه می پیچند 
         
         
        به صد آرایه و لایه نمی پیچند           
         
         
         
         
        سخن هاشان تمامن استعاری نیست

        و ابزاری برایِ پاچه خواری نیست

        و قفل ِ ذهنی خواننده ها را باز خواهد کرد

        و او را با معمّاهایِ خود دمساز خواهد کرد

        و با روشنگری ها زندگی آغاز خواهد كرد
         
         
         
         
        نشانی می دهد شاعر

        تلنگرهایِ آنی می دهد شاعر

        به ما دید ی جهانی می دهد شاعر

        نشاطی از جوانی می دهد شاعر

        و در شهری که ما هستیم

        از اقیانوس ِ امواجی

        که بر شاعر شود نازل

        همان را او

        بدون بازبینی، منتشر هرگز نخواهد کرد!

        به زعم ِ شاعران ِ این دیار ِ ما

        هرآن چیزی که شد الهام، کامل نیست

        برای یک بنایِ ماندگار از شعر

        فقط الهام عامل نیست

        و خیلی نکته های دیگری باشد

        که باعث می شود آن شعر ِ او از هم نمی پاشد

        و از آن نکته هایی که در اینجا شاعران خیلی نظر دارند؛
         
         
         
         
        شاعر در زمان انتشار شعر خود باید رها باشد

        و تنها در کنار ِ او خدا باشد

        و از هر قیل و قالی هم جدا باشد

        و باید با مکانی هم که آنجا شعر می گوید

        حسابی آشنا باشد

        در اینجا شاعران ِ این دیار ِ ما

        به هرجا خاکِ آن غصبی است

        و حتّـا با مدادی که نمی دانند آنها صاحب ِ آن کیست،

        کلامی منتشر هرگز نخواهند کرد

        در اینجا این دیار و سرزمین ِ ما

        و این مجموعه یِ زنها و مردانِ امین ما

        تمام ِ شاعران ِ ما

        برای شعر خود یک احترام ِ خاص قائل می شوند آری

        از این رو چونکه خود را دوست می دارند

        به خود هم عاشقانه عشق می ورزند

        و از بهر مخاطب هم-

        - پیامی خوب را چون هدیه می سازند ،

        - برای هر مخاطب می شود حجت
         
         
         
         
        در اینجا شعر ِ شاعر چون کلیدی

        قفل ِ ذهن ِ این مخاطب های ِ خود را باز خواهد کرد

        و از دل غم زدایی می کند شاعر

        خدایی می کند شاعر!

        کجا بر دردشان دردی بیفزاید!؟
         
         
         
         
        در اینجا هیچ شعری را نمی خوانی

        که دارد ظاهری زیبا

        ولی در متن ِ آن مفهوم ِ خاصی نیست

        و شاعر ضعف ِ شعر خویش را

        پوشیده در لفافه ی ایهام و آرایه

        بنای شعر او ویرانه ای باشد

        ندارد هیچ از پایه

         

        در اینجا هیچ شعری را نمی خوانی

        که متن و ظاهرش زیباست

        ولی در باطنش مفهوم ِ خاصی نیست

        در اینجا شاعری کِـیْ ضعف شعرش را

        میان استعاره می کند پنهان

        و یا در لایه یِ زیبایِ آرایه؟

        که او هرگز نمی خواهد

        نمای شعر او باشد فقط زیبا

        بنایش بی پِـی و پایه
         
         
         
         
         
         
        برشي كوتاه از منظومه ي  

        پنج هزارسطري " راز هستي "

        باب شعر و شاعري

        با احترام
         
         
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال
        نادر امینی (امین)

        نسیم عطر قرانی بهارم می کند هردم چو برخوانم یکی آیه زاسرابا دم وبازدم

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4