زینب ای تـو قهــــــــرمان کربلا
ای به هر درد و مصیبت مبتلا
ای عجب دریای صبر و طاقتی
آفرین بر تو که کــــوه غیرتی
در شجاعت چون علی مرتضی
در خردمندی چو جدّت مصطفی
چون گذر کردی تو بر آن قتلگاه
کودکان همراه تو با اشک و آه
کشتگان بی سر فتاده بر زمین
لخت و عریانند از اعدای کین
راس ها را بر سر نَی کرده اند
بر بدنها اسب را هَی کرده اند
در غروب شوم آن صحرای دون
دشمنانت مست و با کبر و جنون
کاروان دستور حرکت داده اند
اشقـــیا اذن جسارت داده اند
کودکان چون چشم گریان می کنند
ظالمان شلاق مهمان می کنند
مــادران خـــاک زمین بر سر کنند
چون وداع از عون و از جعفر کنند
زلف اکبـــر شانه بر سر می زنند
ضّجه بر شش ماهه اصغر می زنند
ننگ باد ای کوفیان بی وفـــا
شرم باشد بر شما قوم دغا
وه چه غمباری تو ای دشت بلا
تــو چـه کــردی با اسـیر کـربلا
11/9/91
دوستان عزیز و شاعران فرهیخته سایت شعر ناب این سروده را در محرم سال 91 سرودم
و در دو بخش تقدیم شما عزیزان می نمایم که این بخش اول است