سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید
منو کاربریمعرفی شاعران معاصرانتشار ویژه ناب
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
♪♫ صدای شاعران ♪♫پر نشاط ترین اشعار۱- بمکید ۲- طولِ شب ۳- روایت یک بوسه ۴- ☄️ شب یلدا☄️ ۵- گونه گون ۶- برای حالِ خود.. ۷- 🍉یلدای شما مبارک🍉 ۸- فال حافظ🤍 ۹- صولت اشک ۱۰- ☄️ من و دل☄️ حمایت از شعرنابکانال تلگرام شعرنابتقویم روزچهارشنبه 5 دی 1403
25 جمادى الثانية 1446 Wednesday 25 Dec 2024 |
اشتراک گذاری این شعر
۹۸ شاعر این شعر را خوانده اند
سید حاج فکری احمدی زاده(ملحق)،حسین رضائیان بیلندی(فجر)،باقر رمزی ( باصر )،کاک باران کورد ملکشاهی،مینا علی زاده،صفیه پاپی،مونس ارجمندی،تاراز (امین افضل پور)،حمید کامکار،مهدی رستگاری،میثم دانایی،سیده نسترن طالبزاده،عليرضا حكيم بيرانوند،حسین احسانی فر(رهای لنگرودی)،طارق خراسانی،فیروزه کاتب،نجمه طوسی (تینا)،غلامرضا مهدوی(مهدوی)،رضا نظری،امید،کریم لقمانی سروستانی،بهار تهرانی،آگاه ( بختیاری )،محمد رسول دژپور،محمد مير سليماني بافقي(باران)،اکبر رشنو،علی اصغر اقتداری (حرمان)،اله یار خادمیان(صادق)،کیوان رادفر،محمد خسروبیگی،منصور دادمند،منوچهر مجاهدنیا،ستار سلطانیان،عباس خوش عمل کاشانی،فرهنگ باریکانی (صالح)،جواد مهدی پور ( آزاده )،ابوطالب زارع،منصور شاهنگیان،علی ناصری(عین)،فرزان رادفر،جمیله عجم(بانوی واژه ها)،شفق،فاطمه سادات بحرینی،سکینه تاجمیری (نوا)،عباسعلی استکی(چشمه)،حمیدرضا کشیتی،مهرشاد احمدی ( م ش )،قاسم پیرنظر سلیم،ساحل شیدا(ساحل)،شاهین لقایی(شاهین)،(بهارنارنج)،پروین هاشم پور،لیلی محمدی،فاطمه رها،وحید فرزان مهر،مهرداد،فاطمه سهرابی پور،فاطمه ضیاالدینی،ندا ملک،مهدی صادقی مود،امیر جلالی( ا م دی )(مدیر)،وحید کاظمی،سیده لاله رحیم زاده (آلاله سرخ)،ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)،مجتبی شفیعی (شاهرخ)،نیره ناصری،مژگان روحانی،علی غلامی(مدیر)،پرستو پورقربان،ضیاء،علی اسماعیلی،طيارغيبعلي زاده،حوریه (دلشید) اسماعیل تبار،مجنون ملایری،مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)،عباس یزدی (طوفان)،احمد محمود امپراطور،رضا عزیزی (رهگذر)،محسن ملک زاده(رهگذر)،عباس وطن دوست،آزیتا احمدی،زهرا حسینی،بهاءالدین داودپور تخلص بامداد،آرمین اسدزاد (الف)،ابوالحسن انصاری (الف رها)،فریبا غضنفری (آرام)،شرمینه بهاروند،محسن زندی،شهناز افشار،سيده فاطمه سيدپور (سپيده)،بهروز عسکرزاده،بابک فغفوری،یونسی(یونس)،توحید ایرانی نژاد،مهدی زاهدی (میم شهبا)،احمد رشیدی مقدم (گمنام)،مصطفی سالاروند(سالار)،سجاد ربانی
نقدها و نظرات
 يکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴ ۰۹:۰۸
  سلامممممممممممم خواهرخوبم صفیه  بازم شعرزیباییت راخواندم ولذت بردمممم ماناباشی نازنینم  
 يکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴ ۱۰:۳۱
بانوی عزیزم احساس مشترکی ست....البته من هم در اولین سال خدمتم در روستایی شبیه روستای شعر شما شروع بکار کردم که هنوز هم تابستان ها سر می زنم برای عوض شدن روحیه ام ...زیباترین خاطراتم مال همان سال است...پس از گذشت این همه سال...شعر زیبایی بود ...ضمن اینکه از گفتگوهای استادان هم بهره بردم 
 پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۴ ۲۰:۱۵
درود بانوبسیار زیبا و دلنشین بود
 يکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۲۱
آنقدر زیبا و پر از تصویر و واقعی بود که لذتی بسیار بردم ... باور کنید خود را در مسیر بالارود حس کردم ...بوی علف...صدای باد و پرنده... نور نسبتا گرم خورشید و رقص برگ ها روی شاخه... عطر روستا... خیلی زیبا بود . بهرهب ردم بی انداره و خیال انگیز بود نیز... درود بر شما
 يکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۵۶
درود بر شما استاد مهربان سرکار خانم پاپی بسیار عالی جایی برای حرف زدن نماند سراپا احساس با بهترین تصویر سازی من موندم تا حالا چرا این شعرو نخونده بودم فوق العاده بود بهتون تبریک میگم
 يکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴ ۱۲:۵۴
سرکارخانم پاپی ، بانوی گرامی، سلام علیکم.......................................................................... من که بینِ این همه نظراتِ ضّدونقیض ،مانده ام................ امروزگم شدم که ......نیمایی چیست.......سفید کدامست وآزاد ...........نو..کُهنه.کلاسیک..........گویا....یواش یواش ...............دارم (عاقل ) می شوم..........(که خدانکند)...............راستی چرا ما همه می خواهیم نظرِ خودمان رابه کُرسی بنشانیم؟..............بنده سُروده ی بسیار زیبایی خواندم........... می گویند مسابقه ای گذاشته بودند برای پَرِ ش ازآبشارِ نیاگارا......... خیلی ها جمع شده بودند.......وووووخبرنگارها وهمه منتظر که چه کسی این جُراَت را به خرج می دهد ومی پَرد............ به یکباره همه باتعجّب دیدند که یکی ازان بالاباسُرعتِ تمام،پرشی زد که.......... وقتی پایین آمد ،همه ی خبرنگارها دویدند ویکی پُرسید که (فلانی) برای ما می گویی که انگیزه ی شما از انجامِ این پَرِش چی بود............. (طرف که گویا ایرانی بود) گفت:....من ،انگیزه مَنگیزه سرم نمی شود......اگربدانم کدام، فلان فلان شده ای مراهُل داد............... بنده هم امروزسُروده بسیار دلنشینی خواندم...........به نوعِ سَبکش هم کاری ندارم که گویا......این قصّه، سرِ دراز دارد.........موفق باشید ودستمریزاد....
 يکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۱۴
شهر مرا میبلعدشهر مرا میبلعد .. من دو ایده برای شعرم از روی شعر زیبای شما یاداشت کردم بسیار زیبا بود راستی چرا دوستان قدیمی هیچکدام نیستند؟ اگر سایت دستیابی به شماره مشترکین را به مدیران میدهد میشود زنگی زد و و خبری نوشت .فکر کنم خواندنی میشود
يکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۱۵
که هوا آن طرفش می رقصد...و من از این شیشه جاده را می نگرم ...... زیبا زیبا زیبا زیبا زیبا
 يکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۳۵
درود بر بانوی عزیزمبسیار لطیف و زیبا سرودید یاد خاطرات خودم در روستا می افتم گرچه همش سختی بود ممنون از سروده ای زیبا که دوباره آن را به اشتراک گذاشتید . پاینده باشید
 يکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۴۰
درود بر بانو پاپی نازنین بسیار زیبا سرودی به به چه نقش و نگاری چه بوم زیبایی ساختی با شعرت مهربان مانا باشی
 يکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴ ۱۶:۵۴
سلام و درود سرکار خانوممانده ام شعر را بخوانم یا توضیحات اساتید را....... اما هر دو را می خوانم......
 دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۰۰
استاد بانوی عزیزم،عجیب بر دل نشست سروده بی نظیرتان...شعرتان را می توان لمس کرد،میتوان نبض احساس را از آهنگش شنید ...سپاس که انقدر مهربانانه،با احساس و لطیف می سرایید من گوشه ای از شهرم، دست کوچکی بلعیده ی دستان ! زندگی یک مشت دستِ بی دست است ...!!  دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۴ ۱۲:۵۱
درودها بانو صفیه ی عزیزم.. به به.. عجب به این سفرِ روحنواز و جانبخش که لایه لایه غبار شهرزدگی رو از دیده ی جان زدود و ..... لبخندی بهارینه بر لب نشاند.. سپاس از دلسروده ی نابِ تون.. زنده باشین و بهاردل..
 دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۴ ۱۶:۱۹
باسلام بانو پاپی عالی سروده‌اید موفق باشید
 دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۴ ۱۹:۳۳
درود بانو مانا باشید
 سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۰:۲۹
سلام درود بر اندیشه والایتان و زیبایی بیانتان  سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۴۸
زیبا و ناب همانند سایر سروده هایتان موفق باشی دوست نازنینم
 سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۴۶
سلام بر شما همیشه بسرایید
 سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۲۰:۰۶
درود بانو پاپی عزیزبسیار زیبا ترسیم کردید به راحتی مجسم می شد صورخیالتان  چهارشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۹:۱۱
...... ...... سلام و عرض ادب بانو پاپی بزرگوار بسیاااااااار زیبا و توانا قلم زده اید بانو درود بر شما و احساس زلالتان
 چهارشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۹:۱۸
می شود شهر پدیدار از دورو مرا می بلعد... درودهامهربانوی زیبانگار.بسیارزیبابه تصویرکشیدید حقیقتی ناب را...قلم سبزتان نویسا دیرزی وهمواره شاد
 پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۴۳
درود بر بانوی عزیززیبا و ناب
 پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۲۵
درود بی کران برشما استادگرامی وپراز احساس پاک بزرگی واندیشه ی وسیعتان برما هویداست وآموختن در محضرتان برایمان افتخاریست بزرگ بسیار زیبا ودلنداز گفتی سخن دل را پاینده باشی وماندگار
جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۱۸
درود بر استاد بزرگوارم بانو پاپي لذت بردم كه شعري را مهمانتان بودم
 جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۴۸
سلام لطیف بودو مرمرگونه
 جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۳۶
آسمان آبیِ فیروزه ای و سبزه ها یشمی کمرنگ و لطیف از پسِ مرمرِ ابر می درخشد خورشید سلام برهمکاربزرگم همکارعزیز،خاطره ای همانندخاطره ی شمادارم موفق باشید
 جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۱۶:۳۸
اتوبوس آسمان آبیِ فیروزه ای و سبزه ها یشمی کمرنگ و لطیف از پسِ مرمرِ ابر می درخشد خورشید دامن دشت پراز بابونه... بومِ این نقاشی شیشه ی پنجره ایست که هوا آن طرفش می رقصد... و من از این شیشه جاده را می نگرم و پلِ خسته ی بالارود* و می اندیشم کاش سبزه ای بودم در دامن دشت و نسیم با تنِ کوچک من ، عاطفه ای دیرین داشت... باز می اندیشم کاش تکه سنگی بودم در تهِ آبیِ رود فارغ از زردی غمبارِ خزان... می وزد فتنه ی باد از تهیِ پنجره ای می پریشد همه ی رویایم به خودم می آیم جاده را می نگرم می شود شهر پدیدار از دور و مرا می بلعد... درود دوست عزیز من سالها پیش این شعرت را با هم خواندیم یادت هست؟؟؟؟؟؟؟؟ نمی توانم احساسم را بیان کنم ممنونم که مرا به گذشته های شیرینمان بردی :30
 جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۱۹:۳۳
درود گرامی کلکتان نویساتر
 جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۲۰:۵۰
جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۲۱:۰۹
 جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۲۳:۰۰
عرض ادب و احترام بسیار زیبا و شیوا ... لذت بردم ........احسنت  شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۴ ۱۸:۲۹
درود فراوان به سرکار خانم دکنر پاپی ار جمند زیبائی سروده واظهار نظر عزیزان بقدری باشکوه است که مرا به حیرت برده وبه قول معروف جائیکه عقاب پر بریزد از پشه لاغری چه خیزد ؟ جز آنکه دعا کنم بجانت هرگز به دلت غمی نریزد دست حق نگهدار
 شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۴ ۱۹:۳۶
سلام، هم جسم داشت و هم روح . جدا زیبا بود. مرحبا
 يکشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۴ ۱۸:۴۷
سلام سرکار خانم پاپی عزیزبسیار زیبا لذت بردم به خودم می آیم جاده را می نگرم می شود شهر پدیدار از دور و مرا می بلعد...
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
|
نقد و آموزشنظراتمشاعرهکاربران اشتراک دار
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
|
|||||||||||
شاعر درخواست نقد دارد
ارسال پیام خصوصی
علی نظری سرمازه
محمد شریف صادقی
محمد باقر انصاری دزفولی
محمد منصوری بروجنی 
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
تصویری از حادثه ائی
تلخ یا که شیرین، اندکی از رویا
یا حتی وهم!
همراه با صداقت،
جای فکر و اندیشه ــ
و کشت نهالی ...
برای فردائی بهتر،
در این میان خاطره ای
از آن مترسک
وسط ذهن فقیرم هست
یادش به خیر!
جایش دیگر در مزرعه نیست
خوش باورانه آمدم
امروز در هوای باغ
نفسی تازه کنم
رباط عظیم الجثه ای
با تزریقی
دفتر زندگانیم را بست .
04/03/2011 لندن - انگلستان
خانم دکتر صفیه پاپی گرانقدر و عزیز بار دیگر از صهبای خوب قلمتان خواندم و استفاده وافر بردم و مرا این بار یاد یکی از سروده های قدیم امداخت که تقدیم حضورتان می نمایم و برایتان بهترین هارا خواهانم