دفتر پند و داستان
چارپاره
دوست نادان
داستانی از کلیله و دمنه.
در شعر نظامی آمده است که:
دوستی با مردم دانا نکوست
دشمن دانا به ازنادان دوست
دشمن دانا ، بلندت میکند
بر زمینت میزند نادان دوست
من با مصراع سوم موافق نیستم که می گوید " دشمن دانا بلندت میکند"، زیرا دشمن دشمن است خواه دانا باشد خواه نادان. به احتمال زیاد دشمن دانا ضرر بیشتری از دشمن نادان بر من دارد. اما شک ندارم که دوست دانا بهتر از دوست نادان است.
لاک پشتی و کژدمی ، بی غم
زندگی کرده اند چون یک تن
مشکلی هم نبود ، تا روزی
جایشان شد به علتی نا امن
=
کوچ کردند و رود عارض شد
دید کژدم عبور از آن دشوار
همرهش گفت نا امید مشو
پشت من شو سوار، ای همیار
=
دوست گیرد، ز یار خود، دستی
در نیازش ، و در پریشانی
توکه بودی همیشه بامن دوست
انتظارم رفیق می مانی
=
تا که او شد سوار پشت رفیق
جستجو کرد جای نیش زدن
لاک پشت از سروصدا پرسید
آن چه ضجری تومی نهی برمن
=
گفت کژدم، تو دوستم هستی
نیش من یک نیاز بی کین است
نیش باید به دیگران بزنم
فطرتم یا طبیعتم این است
=
غرق در آب کرد ، کژدم را
چون که شد، از جفای او بیزار
او رها شد ز یار نادانش
تا مبادا به او رسد آزار
=
هست دانا به از یکی نادان
چون که نادان زمین زند مارا
رای دانا مفید می باشد
لیک نادان تهی از آن آرا
سروده ای از صادق عماری – آذر 1393