جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر علی چنارانی(صلصال)
آخرین اشعار ناب علی چنارانی(صلصال)
|
باسمه تعالی
سکوتی سخت سنگین بر در این آستان درد میخواند.ترانه های او بسیار سوزان است
استخوان را در بدن ، تا عمق جان میکوبد و بر سوزش افکار دل افگار میزاید.
سکوتی که جهان را از وجودش گوش سالم نیست سکوتی که جهان از شدتش گشته گوشش کر،چشمش کور،دندش نرم و شامش شوم، زاغش بوف،کامش شورتر از تلخ زهر آگین نه چون کهنه شراب تلخ که جانش باشد اوشیرین.
سکوتی که سراپای وجودش سایه ای از آتش و برف است . سوزنده چنان سوزان...
سکوتی که بسان تازیانه بر تن عریان حق خط میکشد قرمز.سکوتی از در وحشت از بیم آن تیغی که در زیر گلو خفته است و اما شیعه است اینبار که فریاد میکشد هیهات از ذلت و از ننگین سکوت مرگبار، نفرت.
من اما این زمان از جنس فریادم. من اینبار همچو فرهادم که این کوه سکوت را از مقابل با همان یک تیشه از جا برکنم.تا به دریای سخن ساحل بیفزایم.
وتا کام تمام مردمان سرزمین ساکت پهنای غرب دور را من با کلامم آشنا سازم.من اینبار آرشم اما کلامم را که اندر یک کمان از جنس ایمان است تا آن بینهایت های نزدیک سر پیکان بیندازم.
که باید بشکند پشت مترسک را زمانی که به بالای درختان راه می یابد؟
که باید بشکند درب قفس را آن زمان که آسمان اندر حصار این قفس از آفتاب پر ثمر خالی است.من این بار آن فریدونم که ضحاک سکوتت در غل و زنجیر بر دالان تاریک دماوند سخن محبوس خواهم کرد.
من اینبار کاوه ام اینبار محمودم .من اینبار صیاد اینبار چمرانم.منم از جنس ایران جنس ایمانم کلامم مبتنی بر حق ز قرآن است.اگر خواهید ویرانیّ ایران، جهان شومتان ویران.و این خوابی است که تا هرگز نخواهی دید. ای که در گوش کرده ای انگشت تا آرنج. تو میبینی صدایم را و این حقی است که عریان است.
من همای نستوه،سیمرغ نیشابور،که از آتش چو ققنوس از دیار سبز مرد قرن ها خیام،به پا برخواستم ناگاه که تا بر این سکوت لعنتی پایان دهم،هرچند من تنها نتوانم...
ای برادر ، خواهرم برخیز قلم بر دست با من باش. سکوت از بیخ و بن برکن!در آتش افکن و جامی پر از زهر قلم بر دفتر دوران تلخ سرد مرگ اندود امضا کن که ما جاوید جاویدیم...
سخن جاوید اگر ما نه.
نستوه
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.