دوشنبه ۵ آذر
|
دفاتر شعر علی چنارانی(صلصال)
آخرین اشعار ناب علی چنارانی(صلصال)
|
من از قبیله و ایل و تبار دلتنگی
نشسته روی مزارم غبار دلتنگی
همیشه در به در کوچه های پاییزم
همیشه در گذر از این بهار دلتنگی
دگر ز ماه زمانه خبر نمی خواهم
دوباره شب شد و ماه و دوباره دلتنگی
دروغ های عجیبی شنیده ام امروز
شنیده ام که تو گشتی دچار دلتنگی
خدایمان نکند تو دچار من باشی
که هر دوسر ضرر است این قمار دلتنگی
به بلبلی که سر شاخه هم نمی خواند
نگو رها که اسیر حصار دلتنگی
کنار قهوه ی تلخت شکر نیاوردی
چُـنان امید وصالت کنار دلتنگی
طبیب نسخه ی من را نوشته هر ساعت
دو بار گریه هق هق، سه بار دلتنگی
در ایستگاهی که آهم دوباره هق هق شد
به خنده گفت: کسی بر قطار، دلتنگی؟
چه وقت مرده ام این گونه یخ زده بدنم...
دگر برفته ز دستم شمار دلتنگی
چه آمدی تو به بالینم، این چه آمدنی است؟
برای مرده ی زیر مزار دلتنگی؟؟
******************************
جز اولین تجربیات غزلواره من!
علی چنارانی "نستوه"
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.