پنجشنبه ۲۹ آذر
|
دفاتر شعر سید محمد مهدی عسکری
آخرین اشعار ناب سید محمد مهدی عسکری
|
میل آن رفت نویسم دو سه ابیاتی چند چرخ شب تیز شده شهر فروغم در بند ذات احساس مرا دخترکی سنگ بزد بر من و واژه عشق تهمت و صد ننگ بزد خون چکید از سر احساس و به پایم آمد آن دل سنگی تو باز به یادم آمد گریه ام سیل روانی است چرا دل بستم به کدامین گنه امروز چنین بشکستم؟ به زبان آمد و احساس بخندید و شکفت از همان دشنه تو باز شد و بر من گفت هر که جز حضرت حق سیر شرابش داری و دلی بهر وصالش بکنی قربانی واژه عشق و نفس را بدهی پیش کشش و دلت پر شود از بوسه شیرین به لبش عاقبت سر شکند برکه تنهایی را میچشی طعم شکست و چک رسوای را ((آن به هر لحظه بیمار تو تب دار منم آنقدر داغ به جانم که دماوند منم من خرابم بنشین زحمت آوار نکش نفست بازگرفت این همه سیگارنکش..)) گفته بودی من تو را بس دوست میدارم نگار میتوانم تکیه کرد بر شانه هایت شهریار ای که در ظلم و جفا تو شاهکار خالقی ای که در صحن وفا از بی وفایان تو سری سنگ خارا پیش رویت نرم و تسلیم است و خاک واژه شیرین عشق هم مبهم است هم ترسناک تا نبود آن رفتنت مردانه لااقل مرد باش مرد باش و باز نگرد مرهم نبودی درد باش ((روزگار...روزگار اما وفا با ما نداشت طاقت خوشبختی ما را نداشت آخر این قصه هجران بود و بس حسرت و رنج فراوان بود و بس گر چه آب رفته باز آید به رود ماهی گمگشته اما مرده بود بعد از این هم آشیانت هر کس است باش با او یاد تو ما را بس است))*
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.