شب نخلستان شب بی همتا شب تاریکی چه روان فرسا
شب کوهستان که بغرّد شیر و از آن نالد که شده تنها
شب نخلستان شب واویلا که علی نالد به دل صحرا
نه برای رنج و غم دنیا؛ که ندارد یار و کسی مولا
تو هم ای دل وه چه غریب استی بخروش از جان که عجیب استی
ولی همچون زن به گَهِ زادن منما از جور جهان آوا
بخروش از عهد کهن این بار و سر و تن را به خدا بسپار
و نلغز از جای و به فرمان باش و نزن در جاده حق درجا
همه آنانی که بُدند آن دم به هدف عارف به حقیقت هم
تو اگر بینی همه را حالا نشناسی شان بخدا اما
همه اینک از چک و از سفته، دل و جان از دم شده آشفته
چو کنند آغاز سخن بی شک گله از سرما بود و گرما
هله آزاده چو حسین بر پا ! نه که بسپاری به ستم خود را
که به پای عدل و حقیقت جان چو فدا گردد چه بود زیبا !
به دلی خسته به پری بسته، هم از هر آز و طمعی رسته
بسرود این چامه پژوهنده به حسینی های جهان اهدا
================================
پ. ن: متن اصلی این غزل حماسی در تاریخ 1352/5/9 در قاین به صورت چارپاره سروده شده، و اکنون در قالب رمل مثمن ابتر آماده و ارائه می گردد.