چهارشنبه ۵ دی
|
آخرین اشعار ناب امیردشمن زیاری
|
التفاتِ
عجیبانه و بی چرای من
سرازیرِ شیبِ سرکشِ تو بود
ودرمن
قدرِقدرتی یارنبود،
تادرمجالی هرچنداندک
اسایش این قلبِ بی رمق را
زلخته لخته های این تعلیق بِرهانم
روبه پندارِتو
در خود می اندیشم
باید کمند ماندن بگسلانم
تا رها گردانم
زین سرسرایِ تلخاذین ، دودانگ مانده را
شاید فقدان جذبه ایی میکشید هورا درمن،
نمیدانم .
در شکافِ عقایدی که در اندیشه ام سکنی گزیده اند
به هیئت ناظری واج ومبهوتم
هرچند زندگی
جای گرفته
لمیده
بر مدارِ دالانیست به مقصد انتها
سخت اندک
سخت بی مجال
اینک
در این بازی گِرد
مدام سکوت کن
و بسانِ کهنسرایان مدرن که شعرسپید را ؛
چوپرده یی پس بزن مرا
هرچند
براقلیمایِ چشمانِ تردیدت ،
که تعلیق و برزخیست
باز مرا میبینی
برمسخرۀ تقدیر همچو دانته
اری تردید
یکسره
برزخِ سرگردانِ انتخابی بود
تا راهی
به مجابِ معنا به در برم.
الف.تردید
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.