موجِ مَواج خروشان تنت
مست دیدار منم من که دلم
رفت در حادثه ی دیدارت
ساحل اَمن نگاه پر از جاذبه ات
پر از شرب و شراب و شعر است
شوق، دست انداخته در گردن شور
رفته تا دلهره ی گشتن و شیدا شدن و شیدایی
به نظر می دانی
خود غوغاست نگاهت که پر از گیرایی است
نشئه گی آمده سر وقت تمامم در آن
حال دل خوب
تماشاشده پاتیل وبه خود می بالد
هوس افتاده چه ناجور به جان شعرم
تا که واگویه کند
آنچه تو داری به تمام تن خود وسوسه ی روز نخست
تن خود بسپار، به این زورق بیتاب نشسته در گل
گل خوش عطر تن پرهوس بیتابت
به جنوب تنتنهایی آغشته ی من
قدم ای عیش بنه بر گُلِ گُل واژه ی چشمان خماره شدنم در حسرت
حسرت واشدگی در دل آن و اکنون
تن شرجی تنم
آنِ گشتن به تسلای شدن در دل تو
ای هوس ناکترین واژه به شعربودن
شدنی می خواهم
بین هر لحظه بودن
منحنی های تنت خود به نگاهم گفتن
لمس دستان و لبم را زهمان
آن دیدار نخستین
طلب ازعشرت بی وصف یکی گشتن ما را دارند
باز کن آغوشت
باز کن آغوشت
باز کن آغوشت
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
بسیار زیبا،خوش آهنگ و سرشار از احساس بود