شُو شَمَکیم سازِ علیسونه بی
اَر اَسِـــرِم ریخت نه هَلمونه بی
***
فال و طالعم بدبیاری و غمگین بود
اگه اشکی ریختم ناگهانی بود
***
اَسِر : اشک
نه هلمونه : ناگهانی
***
شوشمکی :
عملی است که به نوعی فال شبیه است و آن نیز به نیت سرانجام کاری در حال یا آینده صورت می گیرد. این کار در شب های شنبه انجام می شده است و در آن شخصی (معمولا دختر یا پسری نوجوان که به راست گویی معروف است) به در خانه شخصی دیگر که صاحب فال به نیت آن را از قبل انتخاب کرده ،می فرستد. تا فال گوش بماند و بی خبر از صاحب خانه در کمین بنشیند، تا اولین حرفی (چه خوب و نیک، چه بد و زشت )بر زبان او جاری شود. آن حرف را عینا به صاحب نیت انتقال دهد. پس از آن از تفسیر و معنی ظاهری آن حرف پی به خوبی و یا بدی آن کار می بردند. شوشمکی نام ترانه ایست که اشعار آن بر همین ساختار سروده شده است.
شوشمکی دایا،بینم کی یه مایا / یا علی هانا، پناه بر خدا
معنی :شب شنبه فال گوش پیرزنان می مانم تا ببینم سفر کرده ام کی بر می گردد. یا علی مرا دریاب و خدایا پناه می برم به تو.
وتم شو، شمه دالکه ی شوان / هر چه ها دل مه بنه دل آوان
معنی: گفتم شبه شنبه که گویی مادر شبهاست، هر چه من نیت کرده ام در دل و زبان او بگذار
علی سونه (علی دوستی) :
به طور کلی همانگونه که از این عنوان پیداست، آوازهای لری که گاهی نام مقام نیز میگیرند، بدون ریتم هستند و با متر آزاد اجرا میشوند.
متداولترین این آوازها، که نقش بسیار مهمی را در این موسیقی ایفا میکنند، علیسونه است که توسط مردان، به شیوة تکی یا گاه به صورت مکالمات چهار یا پنج نفری (به حالت سؤال و جواب) همراه با کمانچه که ساز ویژة موسیقی لری است، اجرا میشود.
این آواز، گاه در دلتنگی، گاه در اوقات فراغت، در حال کار، در شادمانی و سور، گاهی به انگیزه تهی کردن درون از فشارهای روحی و شکوه و شکایت از جور روزگار، پند و اندرز و گاه در جلوه غم عشق، از حنجرة توانایان این شیوه و با دست و پنجة نوازندگان زبردست خوانده و نواخته میشود.
مضامین اشعار آن با گویش لری و در قالب تکبیتهایی که با حال و هوای آن موسیقی یگانگی دارد .
برخی اوقات نوازندگان، این مقام را بدون آواز و با ساز تنها، به عنوان مقدمهای برای خواندن ترانهها، قطعات ضربی و رقص اجرا میکنند.
در بیان قدمت این آواز همین بس که آن را اصیلترین، محبوبترین، رایجترین و مردمآشناترین نوای کهن میشناسند. برخی از اشعار این آواز عبارتاند از:
بار کنیت تا بار کنیم دی ملک دلگیر
تو دِ غصه مه د حسرت هر دک پبیم پیر
رخت بر بند تا رخت بربندم از این سرای دلگیرکه تو از غصه و من از حسرت، هر دو با هم پیر شدهایم.