يکشنبه ۲۷ آبان
زمستان... شعری از مریم شجاعی
از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۳ ۱۵:۲۶ شماره ثبت ۳۰۶۸۱
بازدید : ۴۰۸ | نظرات : ۲۰
|
آخرین اشعار ناب مریم شجاعی
|
از پاییز
و ریزش برگهای زرد
بیزارم.
و از آن بدتر...
از... زمستان...
از زمستان
و سپیدیِ مطلق
...و صدای بادهای دیوانه وارش
بیزارم.
وقتی
که صدای هیچ پرنده ای
به گوش نمی رسد... جز...
...کلاغِ سیاه...
حس میکنم
در گورستان مخوفی
مُرده
اما زنده ام...
و
مُدام
دلم برای آفتاب
تنگ می شود.
زمستان
فصلی که
یاداور بدترین روزهای عمرِ من است.
......
فصل افسردگی زنی ست
که باید با شمردن روزهای سرد
نیمی دیگر از جوانی اش را
باز...
در انتظار بهار...
ببازد.
......
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.