يکشنبه ۲۷ آبان
مثنوي عشق بخش ٢ قسمت اول شعری از طارق خراسانی
از دفتر مثنوی عشق نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۳ شهريور ۱۳۹۳ ۰۲:۱۱ شماره ثبت ۲۹۳۵۰
بازدید : ۸۶۷ | نظرات : ۱۲۲
|
آخرین اشعار ناب طارق خراسانی
|
1.این زمین دانيم دارد يك قَمَر
2. بهر منظوری بود آن در سفر
3. شب چراغِ آسمانِ ما بوَد
4. گِردِ معشوقش بگردد تا بوَد
5. بیش از این هم کارها باشد زآن
6. شرح آن داند نجومی بی گمان
7. کم بدانستی به گیتی این خبر
8. در بلا ، ما را قمر باشد سپر
9. عاشق است و آن بلاگردان ما
10. بر رُخَش بنگر ، همه نقشِ بلا
11. لیک آن رخ را نهان از ما نمود
12.از من اینگونه که آن مَه دل ربود
13.آفرین بر آنکه عاشق پیشه است
14.نفس خودبین سنگ و او خود تیشه است
15.آفرین بر آنکه "دیگرخواه" شد
16.از هدف ، بر خلقتش آگاه شد
17.هر که را دیدی نگارا "خودپرست"
18.ازسرای معرفت طرفی نَبَست
19.گر نباشد مَه ، حیاتی این چنین
20.کی پدید آید نگارا در زمین؟
21.سنگ ها مَه خورد و دَم هرگز نزد
22.کس نفهمد گفته ام ، جز با خِرَد
16.ماه باید شد رفیقان در خطر
17.بر رفیقان سینه بایستی سپر
18.ماه ، ماه ست و دلم دیوانه اش
19.جان فدای سطح چون ویرانه اش
27.حالیا اکنون من و تو کیستیم؟
21.گو نگارا ، ما زجنسِ چیستیم؟
22.می توان گویی مرا اکنون جواب
23.جنس ما از خاک و خاک از آفتاب
24.آفتاب از ذرّه های بی شمار
25.ذرّه ها مخلوق ذاتِ کردگار
26.حق به مِهبانگی جهانی ساخته
27.خویش را در طرحِ خود انداخته
28.آخرالامری که می گوید خدا
29.خود به بانگی می زدایم سازه را
30.تا نگویی گّفتِ ما آشفته است
38.صورِ اصرافیل و قرآن گفته است
39.در خراب آباد این چرخِ کهن
40.عشق روزی گفت از هستی سخن
41.اول او عقلم به زیبایی ربود
42.وانگهم رازِ شگرفی را گشود
43.گفت پیر و رهبر جان مایگان
44.حضرتِ عشقم ریاضی خود عیان
45.«ذرّه ذرّه جمله ذرّات جهان
46.متصل با هم چو یک تن ، یک روان
47.گرشناسی ذاتِ انسان را عیان
48.در حقیقت نیک بشناسی جهان
49.من عرف نفسه دلیل این سخن
50.نفس را بشناس و حق گردد عَلَن
51.با سه اصل آمد بشر اندر وجود
52.در نظرها هر سه اصلش یک نمود
53.اصل اول جسم مادی ، پیکر است
54.اصل دوم جان ، که جسمی اَنوَر است
55.قالب و قالب مثالی ، نام شان
56.نام دیگر شُهره آمد ، جسم و جان
57.اصل سوّم ، روح انسان ، امر ِحق
58.قدرت عالم به کُلِ ماخَـلَق
59.روح یک نیروی بی حد و قوی
60.آفرینش جمله در وی منطوی»1
61. بعد ازآنم گفت او رازی دگر
62.امر فرمودی که گویم بر بشر
63.رازِ بودن رازِ بِکرِ زندگی
64.بعد از آن آئین پاکِ بندگی
65.بندگی یعنی که علم آموختن
66.مشعل دانش به جان افروختن
67.بندگی یعنی بکوشی در عمل
68.عشق را در دل اگر داری اَمَل
69.بندگی یعنی ، که دل دریا کنیم
70.واعتصم گو، وحدتی بر پا کنیم
71.بندگی یعنی که خاشِع درنماز
72.جز خدا خواهی نباشد یک نیاز
73.بندگی یعنی که پرهیز از ریا
74.لحظه ای غافل نبودن از خدا
75.بندگی یعنی قدم در راهِ عشق
76.جُستن حق از دلِ آگاهِ عشق
77.حال بشنو آنچه من دیدم نگار
78.درجوانی نازنینی در دیار
79.دیده ام آری طبیب ِحاذقی
80.بنده ی خاص الهی ، عاشقی
81.نام او "شیخ" و، ورا مشهد مُقام
82.بود لطفش شامل مردم مُدام
83.گر که بیماری فقیرو ناتوان
84.نزد شیخ آمد ، دوا شد رایگان
85.در عجب بودند مردم زان طبیب
86.کس نشد از لطفِ دکتر بی نصیب
87.بنده ی زر کی شود تسلیمِ دوست
88.زر خداوندش بود ، تسلیمِ اوست
89.تا به کی باید که فکرِ نان کنیم؟
90.ای پزشکان ، درد را درمان کنیم
91.بندگی یعنی دلا ، در روزگار
92.خود رها كردن ، دگر خواهی نگار
93.بس سخن دارم ولی این نکته بس
94.بندگی یعنی نترسد از تو کس
1- ابيات از زنده ياد سيد مسعود رياضي كرمانشاهي
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.