1.گاهی
دلم به بام تو پرواز می کند گاهی
تپش به یاد تو آغاز می کند گاهی
تو از تپیدن قلبم به شوقت آگاهی
دلت ولی ، ز جفا ناز می کند گاهی
برای رفع غم از چهره ی تکیده ی من
شمیم زلف تو اعجاز میکند گاهی
به گوش جان چه خوش آهنگ می نشیند گاه
سروده ای که لبت ساز می کند گاهی
بدان که محرم اسرار پشت پرده ی ما
گشاده پرده ی هر راز می کند گاهی
هم او که بسته زمانی تمام در ها را
دری به عرش خدا باز می کند گاهی
کلام ساده ی "ناظر" که گاه طولانی است
به گفت و گوی تو ایجاز می کند گاهی
2. ای خسیسان (طنز)
ای خسیسان بند های کیسه ها را شل کنید
ترک آن عادات زشت و کهنه و بنجل کنید
قدری از انبان خود ، با دوستان قسمت کنید
غنچه های دوستی را با کرامت گل کنید
آخر هر هفته از بهر فراغت تا به کی
قصد نور و ساری و بابلسر و آمل کنید ؟
اندکی در کار خود اندیشه در خلوت کنید
گاه با پای پیاده ، گاه پشت رُل کنید
راه ورسم زندگی را شعر دیگر سر دهید
بهر آهنگش کمی هم دو ، رِمی فا ، سُل کنید ! !
هم زنید این سرکه ی بد بوی خسّت را به جود
تا که شاید با سخاوت سرکه ها را مُل کنید
بشنوید این پند گوهر بار "ناظر" را به جان
پاس زرینی که دادم را ، بغل پا گُل کنید ! !
"ناظر پولادی" ، "ناظر" و "پولادی" تخلص شعری بنده
است که در شعر قبل توضیح آن مفصلا داده شده است .