" آفریدم " .
دوش، در رویا، ترا، از متن معنا آفریدم .
عاشقت گشتم، غزل گویت شدم ، تا آفریدم.
مهره ی مهری، ز مار خوش خط و خالی ستاندم ،
سیب را، تطهیر کردم ! عشق حوا آفریدم .
یک قصیده زلف گفتم، یک غزل شوق تغزل،
چون دوبیتی های " بابا "، شور یلدا آفریدم .
تا که بیتی را به قصد ابروانت نقد سازم،
کنج محرابی به زیر تیغ برا آفریدم .
نسل نرگس را برای چشم تو، غارت نمودم ،
مستی ی، باغ نگاهت را، ز حورا آفریدم .
در پناه مردمان مست چشمت، جا گرفتم ،
تا سیه مستی کنم ! " مستانه "، غوغا آفریدم .
خویش را گفتم : که اینک بر سه گانی راه جویم ،
لام ، تا آمد ، دو گانی گفته و با آفریدم .
شهد لعلت را ،عصیری کرده ،با گل های رویت ،
انگبینی ساخته ، روح مربا آفریدم .
گاه بر گات اوستا، شرح زند عشق کردم ،
گاه پازندی به زرتشت و اوستا آفریدم .
شعر دخت، شعر زاد، شعر ساز، شعر گو را ،
چون " رها "، بر حسن شعرم، از مسیحا آفریدم .
مهر را در عقد ماه آورده، بانویی سرودم ،
" ماه بانو " یی "خیال " انگیز تر را آفریدم .
آفریدم، آفریدم، آفریدم، آفریدم،
تا شدم " آگاه " ، معنا را ، ز رویا آفریدم !!.
بامداد پنجشنبه 23 مرداد ماه 93
* غزل گونه ای جدید و تقریباً بداهه، قابل نقد، اصلاح، ویرایش و. ..و یا لطف اشتراک
به جهت فراخی وزن شعر و فراوانی قافیه و زمینه.
* * تقدیم به بانوان فرزانه ی نام رفته ی عضو ادبستان، که مهر بی دریغ شان،
انگیزه بخش سرایش این غزل گونه بوده است.
" آگاه ".