درود بر اساتید و سروران گرانقدر
به مناسبت عید سعید فطر فکاهه ای تقدیم میکنم به امید لبخندی.
:
این شعر از آثارِ خوشِ باده و بنگ است
بنیوش که شاعر سرِ ذوق است و مَلنگ است
باید که به دل دانه ای از عشق بکاریم
خرجش فقط آب و دو – سه تا بیل و کلنگ است
«ای تیرِ غمت را دلِ عشّاق نشانه »
ابروی تو مانندِ کمان نیست ، تفنگ است
ابروی تو وقتی که تفنگ است یقیناً
هر دانه ز مژگانِ تو مانند فشنگ است
با این همه ابزار و سلاحی که تو داری
انگار میانِ تو و عشّاق تو جنگ است
ای دوست ! بیا تا ز جدل فاصله گیریم
کاین بحث و جدلها همه سوغات فرنگ است
باید به زبانِ دگر از عشق بگوییم
"لَو أبعَدَني مِنکِ حَبیبي" همه ننگ است
هر روز دلم چشم به راهِ تو نشست و ...
بهرِ تلِفن شب به سحر گوش به زنگ است
زین رو شده دل عینکی و سمعکی و پاش ...
از بس که نشسته ست دگر ناقص و لنگ است
در تاب و تبِ عشق تو می سوزم و دکتر ...
گوید که دوای تو مسکّن به سرنگ است
برداشت سرنگی ز سر میز و به ناگاه
دیدم که فغان ! سوزنِ آن قدرِ شلنگ است
بس کن دگر ای شاعر و از عشق نگو هیچ
کاین عشق به ظاهر می و در اصل شرنگ است
***
گر وقت مصدع شده ای دوست ببخشم
گر شعر جفنگ است بدان قافیه تنگ است