عروس حجله ی غـم روبروی نرگس ها
نمـاز خواند و دعایی، به کوی نرگس ها
گـرفـت دستِ نیـازش گلــوی نرگس ها
گـرفته دختـرکـی عطـر و بوی نرگس ها
نگــاه او شــده همـرنـگ روی نرگس ها
بغل گرفته گل، بنشسته به گوشه ی راهی
به انتـظارِ مســافـر رســـد کــه از راهی
رســید بنـز ســیاه و ... کشــید او آهی
چراغ قرمـز و... آقا تـو گل نمی خواهی؟
تمســخر دو جـوانی به سـوی نرگس ها
دوباره نالـه ی دختـــر...، ز روی مجبـوری
تـو را بـه جـان عـزیزت...، بخر ز من فوری
ثــواب دارد...، ایـن کـارِ تـو،... مکن دوری
صـدای تــرمــز و آهـای، تـو مگـر کـوری؟!!
و ریخـت دلهــره ی بچــه، تـوی نـرگس ها
ببست چشـــم امیـدش، خدا، چه روزی بَد
به مثلِ قمـری زخمـی نفس نفس می زد
غمیست در دل من زان کسـی چه می فهمد
نداشـت فرصتــی، از آن طــرف مـوتور آمد
و آه ریخـت کمـی خــون به روی نرگس ها
صــدای جیــغِ بلنــدش به گـوش من پیچید
به آســفالتِ خیــابان به گِــردِ خود چر خید
تمــامِ پَـر پَـرِ گـل هـا...، به جـوی آبی دید
درســت مثـل قنـاری کمـی به خـود لـرزید
نگـاه آخـــر او.....تــــوی جـوی،نــرگس ها
هـــزار جـامِ امیدش، که ناگهان بشکست
اجل رســید و ز تن مرغ جان به آنی جَست
دلم ز سـینه در آمد...، کنـــارِ او بنشست
شـبیه قـاصـدک آرام چشــم خود را بست
گــرفته بـود گمـان خلق و خـوی نرگس ها
از آن طـرف گلِ نرگس به دست دُختِ جوان
گذاشت دســته گلی، روی پیکــرِ بی جان
به فکــرِ دردِ پـدر بـود و ... مــادری بی نان
چـراغ ســبـز وخیـابـان شـلوغ و گوشۀ آن
دوبــاره دختـرکی خیــره، ســوی نرگس ها
مخمس با تضمین از غزلِ زیبای خانم اعظم حسن زاده (نگار)
16 تیر 1393 طارق خراسانی