بیا ای بلا دیده ی مُبتلا
کجا می روی دَرگهِ ما بیا
بیا بنده ام ؛ من دوای توام،
به نوعی منم مبتلای توام
بیا تا شوم مَرحمِ زخمِ تو
نبینم گرفتاری و اَخمِ تو
بیا با دلِ ریشِ خود پیشِ ما
مکن چند وچون با کم و بیشِ ما
بیا من جواب تو را می دهم
وَ مرحم به زخمِ تنت می نهم
کجا می روی تُرک تازی بس است
نکن شیطنت بچّه بازی بس است
مخورغم که روزی رسانت منم
که شیطانِ جانِ تو را دشمنم
بیا مُبتلای بلا ، بنده ام
زِحُجب وحیای تو شرمنده ام
منم مهربان عاشق و یاورت
خدای بلند اختر و داورت
تو را بهترین داورو یاورم
فقط ازتهِ دل نما باورم
بیا بنده ام چشمِ دل وانما
وَ اَز نفسِ اَمّاره پروا نما
زِهرسو به سویت نظر می کنم
زحبلُ الوَریدَت گُذر می کنم
بیا هرچه وهرکه هستی بیا
اگرهوشیاریّ ومستی بیا
مَفَرّی نداری به جز درگَه ام
زِ خرگاه وخلوتگه ات آگه ام
مشو ناامید و هماره بیا
خطا گرنمودی دوباره بیا
شکستی اگرتوبه را، هم بیا
چوخواهی نیفتی به چاهَم بیا
دوباره سه باره بیا توبه کن
زِ هر توبه ای یک تب نوبه کن
هزاران مثالِ تورا دیده ام
گنه گُنده تر ازتو، بخشیده ام
کجا غیر درگاهِ من می روی
به گورت چرا بی کفن می روی
بخوان آن دعایی که دادم تورا
بخوراز دوایی که دادم تورا
نداند کسی قدرِ تو ؛ جز خودم
گنه کرده ای؟، از تو راضی شدم.
(مهدوی)