دفتر زلال
فرار از وجود
این نهان
آسمانی بیکران
وسعت آن کهکشان در کهکشان
گر به سر حدش رسم من ، باز باشد آنچنان
هر چه جویم در نهایت آن ندارد ابتدا یا انتها
روزگاران هم برایم بس سریع است و دوان
در شروع و انتهایش جاودان
یا ندارد یک زمان
یا مکان
=
ای خدا
حد این عالم کجا
آنچه می بینم نهفته در خفا
اولش کو تا بنامم از برایش انتها
من ندانم ، با همین دردم بمیرم ، در وجودم این فنا
آسمان بینم،زمین بینم،همه کار خدا
یا بمانم در امید و در رجا
جهل و نادانی چرا
پر خطا
=
این وجود
بیکران و بی حدود
من کجا از آن گریزم، از قیود
ذره ای بودم غباری در فضا نامش هبا
شکل دیگر من گرفتم قدرت و خلق پدید آور خدا
روزگاری روح من هم از تنم گردد جدا
جان من ماند بدون تار و پود
یا شود بی رهنمود
این نمود
=
بی قرار
من به دنبال فرار
من اگر جائی بیابم از خودم
گر شود در مرز هستی با عدم پا می نهم
پا اگر من میگذارم در عدم ، سازد وجودی از بقا
باز ماندم در وجودم لیک هستم در عدم
چونکه ماندم در وجودم، در الم
من ندارم اختیار
بد بیار