درسرازیری اوهام و خیال ...
یا که بر فراز شیبِ تندِ باورهایم ،
پشتِ پرچینِ کمانیِ افق
شاید از تلاش رنگین پرِشاپرکی نزدِ گُلی آنورِ شب
که به شکرانه ی پرواز به رقص آمده است
یا از ارضای هوس، پایِ استشمامِ بوی گل سرخ
یا زتأثیر پرش های وگی بر سر دار
... از به هم خوردن آرایش زلفِ علفی، زیر دستان نوازشگر باد
یا فروریزی اشک از سر شمع، پای پرسوزی پروانه ی مست
... که زرقص شعله افتاده به دام
شاید از لبخند مهتابی شب
یا زتأثیر قمر در عقرب
امشب اینجا در میان طپشِ ثانیه ها
دارد انگار گلی می شکفد
واژه انگار نفس می گیرد
و میانِ ضربانِ احساس
روح می بخشد، فهم
شعله می گیرد، شوق
ناز می ریزد، یار
زاده می گردد، ... عشـــق!
17/تیر/1393
پشتِ پرچینِ کمانیِ افق
شاید از تلاش رنگین پرِشاپرکی نزدِ گُلی آنورِ شب
که به شکرانه ی پرواز به رقص آمده است
یا از ارضای هوس، پایِ استشمامِ بوی گل سرخ
یا زتأثیر پرش های وگی بر سر دار
... از به هم خوردن آرایش زلفِ علفی، زیر دستان نوازشگر باد
یا فروریزی اشک از سر شمع، پای پرسوزی پروانه ی مست
... که زرقص شعله افتاده به دام
شاید از لبخند مهتابی شب
یا زتأثیر قمر در عقرب
امشب اینجا در میان طپشِ ثانیه ها
دارد انگار گلی می شکفد
واژه انگار نفس می گیرد
و میانِ ضربانِ احساس
روح می بخشد، فهم
شعله می گیرد، شوق
ناز می ریزد، یار
زاده می گردد، ... عشـــق!
17/تیر/1393