يکشنبه ۲۷ آبان
مي رسيم آخر به هم ! شعری از مجتبی شه ستا
از دفتر دل سروده ها ! نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۳ ۰۸:۰۳ شماره ثبت ۲۷۱۳۸
بازدید : ۶۱۲ | نظرات : ۳۷
|
آخرین اشعار ناب مجتبی شه ستا
|
سرو خرامان من بردي دل و جان من
عطر وجودت نمود زنده به عشق روح من
خواب و خيال رفته است فكر تو پيش آمده
سلسله ي ياد تو برترين افكار من
من زغمت مي كشم رنج فراوان به جان
هدهد شيرين سخن تا به كي دوري زمن
دين و دل از دست رفت عشق الهي نشست
سيطره ي خود ببين دنيا به زانو نشست
تا بخودم آمدم جاي تو در قلب من
نقشي دگر بسته بود طاهر قدسي من
در طلب روي تو دل شده مجنون تو
سر به بيابان نهم گر نبينم روي تو
نشسته در كنارت پيكر بي جان من
رنگ دوباره گيرد اين رخ بي جان من
مست به افكار تو دست به گيسوي تو
لب به لبهاي تو خفته در آغوش تو
گل به رخم باز شد تا كه دلت شاد شد
غصه فزون گيردم تا كه غمت ساز شد
راز دل قصه گو مهر تو است نازنين
آنچه مرا پير كرد غيبت توست نازنين
چرخش اين روزگار سخت نمود كار ما
تا به كي از فراغت گريه شود كار ما
چهره اگر پير شد دل جوان است هنوز
اميد وصل و وصال در دل ما هست هنوز
ما به هم آميخته ايم زنده به انفاس هم
غصه نخور ياركم مي رسيم آخر به هم
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.