پرستوی مهاجر
ای پرستوی مهاجر امده فصل بهاران
جای تو خالیست اما در میان جمع یاران
بانگ تکبیرت رود تا اوج تا عرش الهی
هر زمان پیچد صدایت در سکوت سبزه زاران
در ره جانان نهادی جان شیرین همچو شهدت
یکسره با خون تو بستی با خدایت عهدو پیمان
ناله ها سر می دهند و با غمت هم همگدازند
نوحه می خوانند اینک در رثایت سوگواران
یاد باد آن روزگاری کز زمین یکسر گسستی
در زمان جاری شدی ای عاشق پیدا و پنهان
نوگل باغ شهادت مظهر شور و شهامت
گشته عطرامیز از یادت فضا و صحن بستان
پر زدی زین خاک و خندان پرکشیدی بی محابا
تا فراسوی افق جاری شدی تا عرش یزدان
همنوایی با گروه شاهدان شاد و شیدا
آشیان بگزیده ای در ابتدای باغ رضوان
صوت قرانت بود زنده همیشه تا قیامت
لرزه اندازد به کاخ ظلم و استبداد شیطان
ای دلاور مرد پیکار و حماسه ماندگاری
تا همیشه تا ابد در سرزمین شرزه شیران
زنده ای در خاطر اسلام و یاران تا همیشه
تا ابد جاوید مانی همچو نام و یاد ایران