سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 4 مهر 1403
    22 ربيع الأول 1446
      Wednesday 25 Sep 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۴ مهر

        حق وتو

        شعری از

        ایمان فخار

        از دفتر کلاس ا.ول نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۱۳:۱۶ شماره ثبت ۲۶۷۳
          بازدید : ۱۲۱۲   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ایمان فخار

        روزی رسید مردی و جوشی نمود
        بر سر همسرش خروشی نمود

        همسر بیچاره کمی گوش کرد
        گریه آهسته و خاموش کرد

        باز ولی دید که هی مرد گفت
        پس زن خانه رو به او کرد گفت

        تا وقتی بود دوره محرومیت
        دنبال صلح بودی و محبوبیت

        پی حق مسلمت می گشتی
        وقتی سهم عدالتی نداشتی

        حالا که از آب و گلت گذشتی
        بمب اتم رو سر من گذاشتی؟

        خیالته کاری با تو ندارم؟
        فک می کنی حق وتو ندارم؟

        خوبه برم دیگه نباشم اصن؟
        می خوای برم پیش داداشم حسن!

        تنها بشی می فهمی تنها کیه
        حمالی کردن واسه آقا چیه

        وقتی دیدی اتو سیمش خرابه
        لباسای کثیفت توی آبه

        وقتی دیدی سماورت خاموشه
        چایی پارساله هنوزم توشه

        وقتی دیدی خونه بو گند گرفته
        بچه رو همسایه رو بند گرفته

        این یکی رو مدرسه کرده بیرون
        اون یکی رو کتک زدن تو میدون

        این یکی میگه من ناهار نخوردم
        اون یکی میگه من بالا آوردم

        اون یکی هم نق می زنه که خیسه
        تازه می خواد عشوه برات بریزه

        میفهمی که حقوق من یعنی چی!
        تساوی بین مرد و زن یعنی چی !!

        وقتی که تحریم شدی از پیژامه
        چرک و کثیف شدی مث اسامه

        همون رفیقت که همش باهاته
        اونی که اهل اونیکی داهاته

        می گن باباش لادن گنده لاته
        همونی که رفیق نیمه راته

        وقتی شدی درست همون قیافه
        زشت و کثیف و چروک و کلافه

        اونوقت می فهمی کی زورش زیاده
        کی بود که این زندگی شد آماده

        کی بود یه عمر برا تو سربازی کرد
        کی بود یه عمر برات غنی سازی کرد

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۲ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        ،

        میثم الهی خواه(قاصدک باران)

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2